جدول جو
جدول جو

معنی زیکون - جستجوی لغت در جدول جو

زیکون
(زَ)
دهی است به نسف. (از منتهی الارب) (آنندراج). از قراء نسف و نسف نخشب است نزدیک سمرقند. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیتون
تصویر زیتون
(دخترانه)
میوه بیضی شکل سفت و گوشتی که رنگ ان در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیتون
تصویر زیتون
درختی با برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که به صورت خوشه در کنار برگ ها جمع می شود
زیتون تلخ: در علم زیست شناسی سنجد تلخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاکون
تصویر زاکون
قاعده، قانون
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
درخت زیت. (منتهی الارب). نام درختی که روغن وی معمول اطباست. (بهار عجم) (آنندراج). زیتون بن. درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوۀ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است. (ناظم الاطباء). درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام کند و میوۀ آن هم زیتون نام دارد. واحد آن زیتونه. (از اقرب الموارد). بری و بستانی می باشد و بستانی را درخت بزرگتر وبرگش آبدارتر و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد و تا هزار سال می باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن).
این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیدۀ ’گااوبا’ موطن اصلی زیتون ایران مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است برخلاف بعض دیگر گیاه شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درختی است که سردستۀ تیره زیتونیان است. ارتفاعش معمولاً بین 7 تا 8 متر و حداکثر تا 15متر می رسد. محیط تنه اش از 3 تا 4 متر بالغ می شود. تنه اش ناصاف و دارای شکافهای مشخص است ولی در گیاهان جوان، صاف و رنگی مایل به سبز دارد. چوبش سخت و بامقاومت و زردرنگ و دارای خطوط قهوه ای مشخص می باشد. برگهایش دائمی و متقابل و بیضوی و دراز و نوک تیز و چرمی شکل است و در سطح تحتانی پهنک سفید ولی در سطح فوقانی سبزرنگ است. گلهایش در اردیبهشت ظاهر میشود و آنهاسفیدرنگ و مجتمع، بصورت خوشه در کنار برگها جای دارند. (فرهنگ فارسی معین). انواع تیره زیتونیان دارای تخمدان آزاد دوخانه و شمارۀ پرچمهای آن با شمارۀ گلبرگها متفاوت است. میوۀ آنها دارای یک هسته یا بشکل دانۀ بالدار است، برگهای آنها متقابل و ساده. نوع های آن، زیتون با گلهای سفید چهارقسمتی و میوۀ آن چهارقسمتی و میوۀ آلویی با هستۀ سخت که برون بر آن مواد روغنی بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب). درخت پیوسته سبز ناحیۀ مدیترانه که از دوران قبل از تاریخ برای استفاده از میوۀ آن در نقاط معتدل کاشته شده...ساقه و برگ زیتون از مدتی پیش از دورۀ مسیح نشانۀصلح بوده است. (دایره المعارف فارسی) : نخرج منه حباً متراکباً... و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان... (قرآن 99/6). و هو الذی انشاء جنات... و الزیتون و الرمان... (قرآن 141/6). ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل... (قرآن 11/16). و التین و الزیتون. (قرآن 1/95).
اگر گل کارد اوصدبرگ ابا زیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است.
خسروی.
ز زیتون و انگور و هر میوه دار
که در مهرگان شاخ بودی ببار.
فردوسی.
دیو و فرشته به خاک و آب درون شد
دیو مغیلان شد و فرشته زیتون.
ناصرخسرو.
دریا نه آب گر به مثل آب است
چون بر لبش نه تین و نه زیتون است.
ناصرخسرو.
درخت زیتون، از هر شش درخت خراج یک درم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93) ، میوۀ زیتون بن که از آن روغن می گیرند موسوم به زیت. (ناظم الاطباء). میوۀ درخت زیتون. (از اقرب الموارد). ج، زواتین. (دزی ج 1 ص 617). رسیدۀ او گرم به اعتدال و باقبض و نارس او سرد و به غایت خشک و سیاه او گرم و خشک و سریعالاستحاله به سودا و صفرا و مرخی معده و مغثی و بهترین او سبز رسیده است که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود نه قبل و نه بعد آن. در این وقت مقوی معده و مشهی و حابس طبع و مورث بیخوابی و لاغری و مصلحش مغز گردکان و بادام و سرکه و... و صمغ او در صورت شبیه به سقمونیا و مایل به سرخی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) :
تا به رنگ و بوی چون سوسن نباشد شنبلید
تا به طعم و فعل چون زیتون نباشد زنجبیل.
فرخی.
عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون
در پیش نان چراک است و مقیل و مومبار.
بسحاق اطعمه.
رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 229 و اختیارات بدیعی و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و جغرافیای اقتصادی کیهان ص 108 شود.
- روغن زیتون، روغنی است که از میوۀ درخت زیتون استخراج کنند. زیت. (فرهنگ فارسی معین). روغن زیتون بری قائم مقام روغن گل سرخ... و جمعی مطلق روغن زیتون را در افعال مذکور نافع می دانند و مخصوص نوعی دون نوعی ندانسته و هرچند کهنه تر شود قویتر شود. و آنچه از هفت سال بگذرد بهتر از روغن بلسان دانسته اند و بعضی قائلند که تا چهار هزار سال می ماند... و چون روغن زیتون را با مثل او آب بجوشانند تا آب بسوزد و تجدید آب بدستور اول نمایند تا شصت بار و بعد از آن آب سوخته شود چندان بجوشانند که به نصف رسد بمراتب شتی بهتر از روغن بلسان و در او اسرار عجیبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن).
، دانۀ مورد. (دزی ج 1 ص 617) ، عبارتست از نفسی مستعد برای اشتغال یافتن به نور قدس از ناحیۀ قوت فکر. (از تعریفات جرجانی) (از دستورالعلماء). رجوع به زیت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نوعی از جامه باشد، آن را از حریر الوان بافند. (برهان) (از ناظم الاطباء). جامه ای باشد که از حریر سازند. (صحاح الفرس). جامۀ حریر الوان. (انجمن آرا) (آنندراج) ، یکونه. یکسان. (فرهنگ اسدی) :
تو بیاراسته بی آرایش
چه به کرباس و چه به خز یکون.
ابوشعیب (از فرهنگ اسدی).
ابتدا در لغت نامۀ اسدی و سپس در دیگر لغت نامه ها این کلمه را صورتی از یکسان گمان برده اند. بی شبهه این کلمه اکسون است. و در شعر ابوشعیب نیز کلمه را بکسون (= به اکسون) باید خواند. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به یکونه و یکسون شود
لغت نامه دهخدا
(کُنْ)
ازمردم آتن که اجیر پی سوت نس والی لیدیه گشت و بر ضد داریوش دوم کمک کرد. (ایران باستان ج 2 ص 959 و 965)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از ’زی ک’، خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تبختر و خرامش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یک نوع زیرپوش یا لباس، (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شهری است به چین. (منتهی الارب) (آنندراج). بندری در چین شرقی بر ساحل دریای چین مقابل جزیره فرمز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیتون (به همان لفظ میوۀ معروف) در نزد مؤلفین عرب و ایرانی در قرون وسطی نام شهر امروزی چانگ چئو بوده است که بندری است در چین شرقی بر ساحل دریای چین مقابل فرمز و تقریباً بخط مستقیم پانصد کیلومتر در مشرق مایل به شمال کانتن و جزو ایالت فوکین امروزی است. این بندر در عهد مغول اهمیتی بس عظیم داشته است و از لحاظ تجارت خارجی چین و رفت و آمد کشتیهای بزرگ تجارتی و مسافری مابین چین و هند و جنوب ایران و بلاد عرب یکی از مراکز عمده چین بوده است. ابن بطوطه وقتی که از هند به چین آمده بود اولین نقطه از خاک چین که وی در آنجا پیاده شده بود همین شهر زیتون بوده است و در مراجعت از چین به هند نیز باز از همین بندر زیتون کشتی گرفته بوده است. در عهد مغول نام این شهر به تلفظ عامیانۀ چینیان تسوتونگ بوده است که با حذف گاف، حرف اخیر تلفظ آن بسیار نزدیک به زیتون عربی شنیده میشده است و در سفرنامۀ مارکوپولو نام این شهر به املای سایتون مرقوم است. رجوع شود به دایره المعارف اسلام ج 1 ص 861 و 865 و به حواشی بلوشه بر جامع التواریخ ص 490 و نیز به ص 48 از ذیل همان حواشی و کتاب منتخبات از سفرنامۀابن بطوطه به انگلیسی تألیف مستر گیب ص 369 حاشیۀ 8. (از حاشیۀ ص 508 شدالازار چ علامه قزوینی). در دایره المعارف فارسی ذیل ’ساتن’ پارچۀ ابریشمی... آرد:... اصلاً در چین بافته می شد و در مشرق زمین و یونان وروم خواستار فراوان داشت. نام آن احتمالاً از لفظ عربی زیتونی گرفته شده است که منسوب به زیتون است و شاید نام عربی بندر تسوتینگ (چوانچوی حالیه در ایالت فوکین چین) بوده است که درقرون وسطی از بنادر مهم چین بوده است... (دایره المعارف فارسی) : و از همان راه که آمده بودیم در نهر بطرف خنساء مراجعت کردیم و از آنجا بطرف زیتون حرکت کردیم و چون به این شهر اخیر رسیدیم دیدیم که چندین کشتی بر جناح حرکت بطرف هند می باشند... من نیز همین کشتی را گرفته راه افتادیم. (از سفرنامۀ ابن بطوطه از حواشی شدالازار بقلم علامه قزوینی ص 508)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
یکی از دهستان های بخش حومه شهرستان بهبهان است که بین دهستان حومه و دهستان زیرکوه باشت بابوئی بندر بوشهر و بخش هندیجان واقع است و از 33 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته که آبادیهای مهم آن سردشت و قلعه کعبی و قلعه گلاب است و در حدود 5000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
حمدالله مستوفی در ذیل چند ولایت هند آرد: ’زیتون و سرندیب از اقلیم اول است’. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262)
خلیجی به دریای اژه در قدیم خلیج مالیاک. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زیکون که از قراء نسف است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی قانون و مأخوذ از روسی است، رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیتون
تصویر زیتون
نام درختی که روغن وی معمول اطباست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکون
تصویر زاکون
روسی آسا (قانون) دات قاعده قانون رسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتون
تصویر زیتون
((زَ یا زِ))
درختی است با تنه ناصاف و دارای شکاف های مشخص، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوه این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است
زیتون پرورده: میوه زیتون که هسته آن را درآورده و داخل آنرا با گردو رب انار و سبزیجات معطر پر می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاکون
تصویر زاکون
قاعده، قانون، رسم
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند زیتون ملح تلخ بخورد و با نان میخورد، او را اندکی منفعت به رنج و سختی حاصل آید. جابر مغربی
روغن زیتون به خواب، خیرو برکت بود. اگر بیند روغن زیتون می پالود و میخورد، دلیل که به قدر آن خیر و منفعت بدو رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
منطقه ای ییلاقی در بین آلاشت و امام زاده حسن بندپی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیان
فرهنگ گویش مازندرانی