جدول جو
جدول جو

معنی زیندر - جستجوی لغت در جدول جو

زیندر
(دِ)
شهری در نیجریه و یکی از مراکز تجارت است و 16000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینده
تصویر زینده
زندگانی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
یکی از خدایان آریانهای هندی. (ایران باستان ص 39). رجوع به ایندره یا آندره شود، مقلوب ساختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مکروه و ناپسند انداختن، بر زمین زدن چندانکه نتواند برخیزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (به ماوراءالنهر) با کشت و برز بسیار وکم مردم. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی از دهستان رادکان است که در بخش حومه شهرستان مشهد واقع است و 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
درخت ’ویبورنوم لانتانا’ را در ’زیارت’ بدین نام خوانند و در ’درفک’ بنام پلاخور و در ’نور’ بنام مخرا و در بندر گز شیردار خوانده می شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به شیردار در همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ص 268 و 279 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
نام محلی است که نزدیکی سبزوار واقع بوده، تراکمه خرابی بسیار به آنجا رسانیده اند. نورالدین محمد منشی جلال الدین خوارزمشاه از آنجا برخاسته و رسالۀ نفثهالمصدور از اوست. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از اینجا. مخفف ازیدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنین گفت کای کردگارا مرا
رهائی نخواهد بدن زیدرا.
فردوسی (یادداشت ایضاً).
بدینجات از بد نگهبان بود
چو زیدر شدی توشۀ جان بود.
اسدی (یادداشت ایضاً).
ببین و بدان کز کجا آمدی
کجا رفت باید چو زیدر شوی.
اسدی.
رجوع به ایدر شود
لغت نامه دهخدا
دری که به پشت حیاط گشوده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی از خانواده ی افرا با برگ های ریز، افرا شیردار
فرهنگ گویش مازندرانی