جدول جو
جدول جو

معنی زینت - جستجوی لغت در جدول جو

زینت
(دخترانه)
آنچه برای آرایش و زیبا کردن به کار می رود
تصویری از زینت
تصویر زینت
فرهنگ نامهای ایرانی
زینت
آرایش، آنچه با آن آرایش کنند، پیرایه، زیور
تصویری از زینت
تصویر زینت
فرهنگ فارسی عمید
زینت
(نَ)
زینه. آرایش. زیب. آراستن. حلیه. زبرج. پیرایش. پیرایه. زخرف. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آرایش و پیرایش و بزک و پیرایه و طراز و جواهر و زیبائی و رونق و فروغ و لباس و هر چیزی که بپوشاند برهنگی را. و زینت با زر و سیم و جواهر را پرمون گویند. (ناظم الاطباء). آنچه که بدان آرایش کنند. پیرایه. زیور. (فرهنگ فارسی معین) :
هر روز سحاب را مسیر دگر است
هر روز نبات را دگر زینت و رنگ.
منوچهری.
روز شنبه دهم ذی الحجه رسم عید اضحی با تکلفی عظیم بجای آوردند و بسیار زینت ها رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). امیر چاشتگاهی فراخ برنشست و چهار هزار غلام بر آن زینت که پیش از این یاد کردیم، روز پیش آمدن رسول پیاده در پیش رفت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 292). کوشک را بیاراستند و هر کسی آن روز آن زینت بدید، پس از آن هرچه بدید وی را به چشم هیچ ننمود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 550).
وز تو به مکر و افسون برباید
این فرو زیب و زینت و سیما را.
ناصرخسرو.
پیرامن آن بساط دو سماط از ممالیک و غلامان ترک با زینتی کامل بداشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 332). از چه رهگذر است که لباس حداد در برگرفته اید و زینت و جمال خود را فروهشته. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 455).
هر گلی را که زینت چمن است
ز سر طعنه در چمن شکنی.
عطار.
زینت او از برای دیگران
باز کرده بیهده چشم و دهان.
مولوی.
وگر بی تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار.
سعدی (بوستان).
مکن از جامۀ کسان زینت
منما آنچه نیست در طینت.
اوحدی.
رجوع به زینه و زینه شود، لفظهایی را گویند که به ترکیب حروف تنها دال نبود بل بمقارنت هیأتی یا مدی دال باشد چنانکه در خبر و استفهام گفته ایم در زبان پارسی. (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 595). رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
زینت
(نَ)
دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است که 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
زینت
آنچه که بدان آرایش کنند پیرایه زیور
تصویری از زینت
تصویر زینت
فرهنگ لغت هوشیار
زینت
((نَ))
آرایش، آن چه با آن آرایش کنند
تصویری از زینت
تصویر زینت
فرهنگ فارسی معین
زینت
آرایه
تصویری از زینت
تصویر زینت
فرهنگ واژه فارسی سره
زینت
آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیب، زیور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زینت
زخرفةً
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به عربی
زینت
Adornment, Emblazonment
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زینت
ornement, emblazonnement
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زینت
süsleme
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
زینت
زینت
دیکشنری اردو به فارسی
زینت
زینت , زینت
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به اردو
زینت
অলংকার , অলংকরণ
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به بنگالی
زینت
การตกแต่ง , เครื่องหมาย
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به تایلندی
زینت
mapambo
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زینت
perhiasan, hiasan
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زینت
装飾 , 装飾
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زینت
קישוט
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به عبری
زینت
장식 , 문양
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به کره ای
زینت
अलंकरण , शृंगार
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به هندی
زینت
versiering, wapenvoering
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به هلندی
زینت
adorno, emblazonamiento
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زینت
ornamento, araldica
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زینت
adorno, emblema
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زینت
装饰
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به چینی
زینت
ozdoba, heraldyka
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به لهستانی
زینت
прикраса , гербування
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زینت
Verzierung, Wappenführung
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به آلمانی
زینت
украшение , гербование
تصویری از زینت
تصویر زینت
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینتی
تصویر زینتی
Decorative, Ornamental, Ornamentally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
dekorativ, ornamental
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
декоративный , декоративно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
декоративний , декоративно
دیکشنری فارسی به اوکراینی