جدول جو
جدول جو

معنی زیقی - جستجوی لغت در جدول جو

زیقی
ابوالحسن علی بن ابی علی الزیقی، منسوب است به محلۀ زیق نیشابور، وی از احمد بن حفص و محمد بن یزید استماع کرد و ابومحمد شیبانی ازاو حدیث کرد و به سال 317 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)، رجوع به انساب سمعانی و زیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ)
انتسابی است به زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب. (از انساب سمعانی). رجوع به زیدیون و زیدیه و زید بن علی شود
لغت نامه دهخدا
طیفی نیز گویند، و آن دادی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی، و بعضی گویند حب بلسان است. (برهان) (آنندراج). رجوع به طیفی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زا)
از ’زی ز’، زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیزاء. (اقرب الموارد) ، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(زا)
موضعی است به شام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محرم بن عارف بن حسن، مکنی به ابواللیث، از علماء قرن دهم هجری، او راست: هدیه الصعلوک فی شرح تحفهالملوک در فقه حنفی که در رمضان سال 979 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسانید، (از معجم المطبوعات ج 1 ص 343)
احمد بن محمد ابی البرکات الزیلی السیواسی، مکنی به ابوالثناء، وی در سال 974 هجری قمری مشهور گشت، او راست: زبدهالاسرار، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
زخم و زیلی مترادف و تابع زخم و زیلی به معنی زخمدار و زخمناک و دارای زخمهای بسیار است، (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ملایعقوب است که در بخش مرکزی شهرستان سراب و هیجده هزارگزی خاور این شهرستان واقع است و 379 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پایین بودن، خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش، (التفهیم)،
گر آیی بر این در، دلیری مکن
تمنای بالا و زیری مکن،
نظامی،
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ / زَ / زِ بَ)
منسوب به زیبق. (ناظم الاطباء). این انتساب جیوه فروش را می رساند. (از الانساب سمعانی). رجوع به زیبق شود
لغت نامه دهخدا
(بی ی)
زیباوی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی، مکنی به ابوعلی. وی از حسن بن الفرج الغزی در غزه استماع نمود و ابوبکر احمد بن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی). منسوب است به زیب، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
رنگی باشد زرد که به سبزی زند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) .منسوب به زیت. به رنگ زیت. (یادداشت ایضاً). بیرونی در ذیل انواع جواهر و یاقوتها آرد:... ومن اشباهه الکرکهن فی جمیع انواعه، فمنه الخلوقی و الزیتی و الفستقی و... (الجماهر ص 84). رجوع به همین کتاب ص 76 و 78 شود. و دلیل (یعنی قاروره) اندر بیشتر وقتها زیتی تمام باشد و گاه باشد که به سرخی گراید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام طایفه ای در یمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). قریه ای به یمامه که باغها و نخلستان ها دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف است که در شهرستان بیرجند واقع است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زِقْ قی ی)
منسوب به زق ّ. منسوب به خیک.
- استسقای زقی، بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زیندار، که زین بر او نهند سواری را، ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را:
گذشتنی که نیالوده بود زآب در او
ستور زینی زین و ستور باری بار،
فرخی،
هزار استر زینی تیزگام
سراسر به زرین و سیمین ستام،
اسدی،
رجوع به زین و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب است به رزیق که محله ای است در مرو. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
احمد بن عیسی جمال رزیقی مروزی. از اصحاب ابن المبارک است. وی از فضل بن موسی و یحیی بن واضح و جز او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(لُ زَ قی ی)
فی کلامه لزیقی، ای رطوبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قا)
ضوقی. تأنیث اضیق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فریاد و بانگ کننده، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)،
خروس، (اقرب الموارد) (آنندراج)، و رجوع به زواقی شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
منسوب است به ظیقان و هو منزل علی عشره فراسخ من بریه عیذاب، منها ابوالحسن طاهر بن عتیق السکاک الظیقی. (سمعانی ص 377)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
منسوب است به زریق که انتساب اجدادی است. (از الانساب سمعانی). رجوع به زریق و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
شاعری بوده است. (منتهی الارب). نام شاعری. (ناظم الاطباء). و منتسب الیه (زریق) شاعر امی معروف به وده. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
منسوب است به بنی زریق که بطنی است از انصار. (ازانساب سمعانی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زرق که قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از انساب سمعانی). رجوع به زرق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه شهرستان سبزوار واقع است و 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
منسوب به زلق: اسهال زلقی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زلق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ قا)
اسب پیشرو اسبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیدی
تصویر زیدی
نام دهی است به یمامه، هر یک از زیدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزیقی
تصویر لزیقی
بارانروی
فرهنگ لغت هوشیار