ابوالحسن علی بن ابی علی الزیقی، منسوب است به محلۀ زیق نیشابور، وی از احمد بن حفص و محمد بن یزید استماع کرد و ابومحمد شیبانی ازاو حدیث کرد و به سال 317 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)، رجوع به انساب سمعانی و زیق شود
ابوالحسن علی بن ابی علی الزیقی، منسوب است به محلۀ زیق نیشابور، وی از احمد بن حفص و محمد بن یزید استماع کرد و ابومحمد شیبانی ازاو حدیث کرد و به سال 317 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)، رجوع به انساب سمعانی و زیق شود
طیفی نیز گویند، و آن دادی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی، و بعضی گویند حب بلسان است. (برهان) (آنندراج). رجوع به طیفی شود
طیفی نیز گویند، و آن دادی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی، و بعضی گویند حب بَلَسان است. (برهان) (آنندراج). رجوع به طیفی شود
از ’زی ز’، زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیزاء. (اقرب الموارد) ، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود
از ’زی ز’، زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیزاء. (اقرب الموارد) ، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود
محرم بن عارف بن حسن، مکنی به ابواللیث، از علماء قرن دهم هجری، او راست: هدیه الصعلوک فی شرح تحفهالملوک در فقه حنفی که در رمضان سال 979 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسانید، (از معجم المطبوعات ج 1 ص 343) احمد بن محمد ابی البرکات الزیلی السیواسی، مکنی به ابوالثناء، وی در سال 974 هجری قمری مشهور گشت، او راست: زبدهالاسرار، (از معجم المطبوعات)
محرم بن عارف بن حسن، مکنی به ابواللیث، از علماء قرن دهم هجری، او راست: هدیه الصعلوک فی شرح تحفهالملوک در فقه حنفی که در رمضان سال 979 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسانید، (از معجم المطبوعات ج 1 ص 343) احمد بن محمد ابی البرکات الزیلی السیواسی، مکنی به ابوالثناء، وی در سال 974 هجری قمری مشهور گشت، او راست: زبدهالاسرار، (از معجم المطبوعات)
پایین بودن، خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش، (التفهیم)، گر آیی بر این در، دلیری مکن تمنای بالا و زیری مکن، نظامی، مبرا حکمش از زودی و دیری منزه دانش از بالا و زیری، نظامی
پایین بودن، خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش، (التفهیم)، گر آیی بر این در، دلیری مکن تمنای بالا و زیری مکن، نظامی، مبرا حکمش از زودی و دیری منزه دانش از بالا و زیری، نظامی
حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی، مکنی به ابوعلی. وی از حسن بن الفرج الغزی در غزه استماع نمود و ابوبکر احمد بن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی، مکنی به ابوعلی. وی از حسن بن الفرج الغزی در غزه استماع نمود و ابوبکر احمد بن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی). منسوب است به زیب، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی). منسوب است به زیب، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
رنگی باشد زرد که به سبزی زند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) .منسوب به زیت. به رنگ زیت. (یادداشت ایضاً). بیرونی در ذیل انواع جواهر و یاقوتها آرد:... ومن اشباهه الکرکهن فی جمیع انواعه، فمنه الخلوقی و الزیتی و الفستقی و... (الجماهر ص 84). رجوع به همین کتاب ص 76 و 78 شود. و دلیل (یعنی قاروره) اندر بیشتر وقتها زیتی تمام باشد و گاه باشد که به سرخی گراید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
رنگی باشد زرد که به سبزی زند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) .منسوب به زیت. به رنگ زیت. (یادداشت ایضاً). بیرونی در ذیل انواع جواهر و یاقوتها آرد:... ومن اشباهه الکرکهن فی جمیع انواعه، فمنه الخلوقی و الزیتی و الفستقی و... (الجماهر ص 84). رجوع به همین کتاب ص 76 و 78 شود. و دلیل (یعنی قاروره) اندر بیشتر وقتها زیتی تمام باشد و گاه باشد که به سرخی گراید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
منسوب به زق ّ. منسوب به خیک. - استسقای زقی، بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
منسوب به زِق ّ. منسوب به خیک. - استسقای زقی، بیماری باشدکه شکم بیاماسد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود. و این جز استسقای طبلی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
زیندار، که زین بر او نهند سواری را، ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را: گذشتنی که نیالوده بود زآب در او ستور زینی زین و ستور باری بار، فرخی، هزار استر زینی تیزگام سراسر به زرین و سیمین ستام، اسدی، رجوع به زین و ترکیبهای آن شود
زیندار، که زین بر او نهند سواری را، ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را: گذشتنی که نیالوده بود زآب در او ستور زینی زین و ستور باری بار، فرخی، هزار استر زینی تیزگام سراسر به زرین و سیمین ستام، اسدی، رجوع به زین و ترکیبهای آن شود