- زیق
- زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
معنی زیق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گروه چپیره (جماعت)
هموار و پست: زمین
لیسک دریایی، جول باشه سرخپا
جدول
آلماناک
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
بقیه جان، قوه
ریا و مکر و دروغ و نفاق
با پشتکار
شلیل، ماهی لیز آفگانه (جنین سقط شده) نسا
لغزیدن، خزیدن
راستی
سیماب
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
ترسو
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
مصغر ازرق زاغ کبود
یعنی پائین، تحت، فرود
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
ستم کردن
دور رفتن
بیرون کشیدگی
معرب زیگ است و آن کتابی باشد که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند
روغن نباتی
یک نوع بست که برای دوختن بلباس بجای دگمه دوخته شود
جیوه
زیبائی و خوبی، خوبی و زینت و آرایش
آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب نهند و بهنگام سواری روی آن نشینند
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
دیوار بند، پایه پایه نردبان، سیم نبهره ناسره قلب (زر و سیم پول)
میل کردن، کند شدن بینائی، برگردیدن حصیرو بوریا، نوعی فرش و بساط را گویند