جدول جو
جدول جو

معنی زیف - جستجوی لغت در جدول جو

زیف
زر و سیم ناسره غش دار، پول قلب
گناه، بی ادبی، ناکسی
تصویری از زیف
تصویر زیف
فرهنگ فارسی عمید
زیف
زفت را گویند و آن صمغی باشد سیاه که بر سر کچلان چسبانند، (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (اوبهی) (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248)، گناه، (برهان) (آنندراج) (اوبهی) (ناظم الاطباء)، بی ادبی بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 257) (از برهان) (از فرهنگ فارسی معین) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، قیاس شود با پهلوی ’زفان’ (سخن بی معنی و پوچ)، گفتار بی معنی و جفنگ، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
کی بر او زر و سیم عرضه کنم
خویشتن را بگفت راد کنم
من بدین مکر و حیله زر ندهم
بر ره زیفش اوستاد کنم،
حکاک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 247)،
،
در زمان سوزنی در خراسان دور، لوتره گویان، زیف را بمعنی زشت مطلق استعمال می کرده اند مقابل نیکو، به لوترا زشت مقابل دخ یعنی نیکو، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، بد، (فرهنگ نظامی، گنجینۀ گنجوی ص 284) :
همیشه تا که بود زیف زشت ودخ نیکو
به لفظلوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تو دخ،
سوزنی (یادداشت ایضاً)،
گفت این قوم ظریف همه هستند حریف
باد بی اینها زیف گردد اندر حلقو،
سوزنی (یادداشت ایضاً)،
ز هر زاغی بجز چشمی نجویم
بهر زیفی جز احسنتی نگویم،
نظامی (گنجینۀ گنجوی وحید ص 284)،
، در عربی زر قلب و ناسره باشد، (برهان)، سیم ناسره و مردم ناکس، (نسخه ای از اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زر ناسره و ناروا، (غیاث) :
کردی گرو دو بالش ... را به زیف و سیم
با ریش همچو حشو نهالی و مرفقه،
سوزنی (یادداشت ایضاً)،
عیار دهر کم از راست دیدم زاتش همت
زرش زیف است و چون آتش به ارزانیست ارزانی،
خاقانی،
چه عجب زیر که نشیند آب
که زر زیف و آب سیم سره است،
خاقانی،
تا من به مشاطگی این عروس قیام نمایم و زیف این بضاعت پیش امیر، بامیری پر کار کنم، (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 14)،
از درون زیفی و بیرون سرخ رو لیکن چه سود
بوتۀ دوزخ همی بیرونت آرد از عیار،
کمال الدین اسماعیل،
دیده چون بی کیف هر باکیف را
دیده پیش از کان صحیح و زیف را،
مولوی،
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
زیف
مردی از نسل یهودا، (اول تواریخ ایام 4: 16)، شهریست در قسمت جنوبی یهودا، (صحیفۀیوشع 15:24)، شهری است بر تلی که بمساحت 4 میل از جرون دور و در موضعی که به تل الزیف مسمی است و بر حدود دشت زیف واقع میباشد (اول سموئیل 23:14- 24 و 26:2) که داود بدین فرار نموده از دست شاؤل خلاصی یافت و دور نیست که همان شهری باشد که رحبعام آن را قلعه ساخت ... (قاموس کتاب مقدس)، صحرای فلسطین بر کنار بحرالمیت، آنجا که داود خود را از آزار وشکنجۀ سائول رهانید، (از لاروس)،
اسم یکی از ماههای عبرانی می باشد که زیو نیز خوانده شده است، (اول پادشاهان 6: 1) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
زیف
دیوار بند، پایه پایه نردبان، سیم نبهره ناسره قلب (زر و سیم پول)
تصویری از زیف
تصویر زیف
فرهنگ لغت هوشیار
زیف((زِ یا زَ))
ناسره، قلب (زر، سیم، پول)
تصویری از زیف
تصویر زیف
فرهنگ فارسی معین
زیف((زَ))
گناه، بزه، بی ادبی
تصویری از زیف
تصویر زیف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زید
تصویر زید
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیا
تصویر زیا
(پسرانه)
زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ)
ناروان شدن درهم. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ردی و ناسره گردیدن. (از اقرب الموارد) : ثبت ولاتبغ ماتزیف. (حریری از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ یَ فَ)
یکی زیف. (منتهی الارب). واحد زیف در معنی کنگره. (از اقرب الموارد). واحد زیف، پایۀنردبان و کنگره. (ناظم الاطباء). رجوع به زیف شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دراز و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(فَن ن)
دراز و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَبْ بُ)
بانگ کردن شتر، شتاب کردن از بیم، شتاب و پویه دویدن ماده شتر: رزفت الناقه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بشتاب دویدن و گویند: اسرع من فزع. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن کار: رزف الامر، پیش درآمدن کسی را: رزف الیه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلف
تصویر زلف
موی سر، گیسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر
تصویر زیر
یعنی پائین، تحت، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زید
تصویر زید
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیخ
تصویر زیخ
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیح
تصویر زیح
دور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغف
تصویر زغف
ریزه هیزم، سر شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیچ
تصویر زیچ
بیرون کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
معرب زیگ است و آن کتابی باشد که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیت
تصویر زیت
روغن نباتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیپ
تصویر زیپ
یک نوع بست که برای دوختن بلباس بجای دگمه دوخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیف
تصویر زلیف
ترس و وهم، ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاف
تصویر زاف
شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقف
تصویر زقف
تردستی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرف
تصویر زرف
برجهیدن، پیش در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخف
تصویر زخف
خود فروشی خودپسندی، آراستن به دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریف
تصویر ریف
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیف
تصویر رزیف
شتاب از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیفه
تصویر زیفه
کنگره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیب
تصویر زیب
زیبائی و خوبی، خوبی و زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیج
تصویر زیج
آلماناک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیف
تصویر حیف
افسوس
فرهنگ واژه فارسی سره