جدول جو
جدول جو

معنی زیزاء - جستجوی لغت در جدول جو

زیزاء
(زی / زَ)
زیزی ̍. زازیه. زمین درشت، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زیزاه و زیزاءه (بکسرهما) مثله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر مرغ یا کرانۀ پر. ج، زیازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زیزاء
(زَ)
قریۀ بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند. بازار و برکۀ بزرگی هم دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
زیزاء
زمین درشت، پشته خرد
تصویری از زیزاء
تصویر زیزاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ ءَ)
زیزاه. پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، زیازی. (ناظم الاطباء). رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب). طرف و جانب ورک اسب. و گویند آن مابین بیخ دم اسب و سرین آن است، و آن را عزیزی به قصر نیز خوانند. و تثنیۀ آن در مد عزیزاوان و در قصر عزیزیان شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گل اندودن گرداگرد دیوار خانه را، (از ’وزی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، گل اندود کردن گرداگرد خانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: جمعوا زلزائهم، یعنی جمع کردند کار خود را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زیزاءه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر است و 207 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
گرد آمدن. مجتمع گردیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزیزاء
تصویر عزیزاء
مرغ انجیرخوار، سسک، مول نغاک (حرامزاده)
فرهنگ لغت هوشیار