جدول جو
جدول جو

معنی زیرقان - جستجوی لغت در جدول جو

زیرقان
نام ماهی است از ماههای ملکی، (برهان)، در برهان لفظاً و معناً غلط است، زبرقان با باء موحده صحیح است بمعنی ماه یعنی قمر و عربی است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، صاحب جهانگیری گفته نامی است از نامهای ماه و این بیت را از ملامظهر شاهد آورده:
آسمان درگاه دستوری که سر بر آستانش
هفت اختر از زحل تا زیرقان آورده است،
در برهان گوید نام ماهی است از ماههای ملکی و هر دو خطا کرده اند، اولاً زیرقان بکسر نیست، دوم به یای نیست و نامی از نامهای ماه نیست و ماه ملکی نیست، زبرقان به زای مکسور به بای ابجد زده است و بمعنی قمر است و آن نیز عربی است و پارسی نیست و قال صاحب القاموس: الزبرقان بالکسر، القمر، (انجمن آرا) (آنندراج)، از صاحب برهان در بیان این لغت بدو وجه سهو واقع شد: اول اینکه زبرقان در قاموس با بای ابجد موجود است و در اینجا با یای حطی نوشته، دوم اینکه در بیان معنی گفته که نام ماهی است ازماههای ملکی، حال آنکه صاحب قاموس گفته: الزبرقان بالکسر، القمر، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به زبرقان شود
لغت نامه دهخدا
زیرقان
مکانی بر راه بلخ به غزنین: پس لشکر از راه درۀ زیرقان و غوروند بکشیدند و بیرون آمدند و سه روز مقام کردند با نشاط شراب و شکار به دشت حورانه، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 و چ فیاض ص 247)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیردان
تصویر تیردان
ترکش، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرگان
تصویر تیرگان
روز سیزدهم تیرماه، جشنی که در این روز در ایران باستان، برپا می کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
از ماه های سریانی یا رومی، بین ایار و تموز، ماه ششم تقویم شمسی بعضی از کشورهای عربی، مطابق ماه ژوئن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
هلال ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان، مهمان ناخوانده، طفیلی، برای مثال دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی - ۳۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرقان
تصویر یرقان
بیماری ناشی از اختلال عمل کبد که با علائمی نظیر زرد شدن پوست بدن بروز می کند، زردی، کاخر، کاخه
یرقان نوزادان: در پزشکی عارضه ای که در هفتۀ اول تولد نوزاد و بر اثر از بین رفتن هموگلوبین بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
(زِ رِ)
صاحب لواء حازم بن خزیمه در جنگ با استادسیس، وی در 150 هجری قمری با جمعی از اهالی هرات و بادغیس و سیستان خروج کرد و برخراسان دست یافت. (از طبری چ دخویه قسمت 3 ص 356)
از مشایخ است از نواس بن سمعان روایت دارد و شهر بن حوشب از او نقل حدیث کند. ابن حبان در کتاب ثقات گوید: من او و پدرش را نمیشناسم. (از لسان المیزان)
ابن عبدالله لیثی از ابن عمر روایت دارد و عبدالرحمن بن ابی الموالی از او روایت کند. (از کتاب الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 3 ص 609 و 610)
ابن یسیر بن عمرو. بواسطۀ زید بن وهب از ابوذر روایت کند، و عوام بن حوشب از او حدیث دارد. (از کتاب الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 3 ص 611)
ابن حارث تمیمی. از احنف بن قیس روایت دارد و شریک بن خطاب عنبری از او نقل حدیث کند. (از کتاب الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 3 ص 11)
ابن عبدالله بن مازن. از ابوهریره روایت دارد و محمد بن ربیع بن کعب از او نقل روایت کند. (از کتاب الجرج والتعدیل ج 3 ص 610)
پدر ابوهمام محمد اهوازی است که از زهیر بن حرب روایت دارد. (تاج العروس)
پدر مخلد زبرقانی و جد محمد بن مخلد. (از لباب الانساب)
جد یحیی بن جعفر محدث. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
در اصطلاح پزشکان بیماریی است که به واسطۀ آن رنگ بدن به زردی یا به سیاهی تبدیل یابد بر اثر جریان خلط زرد یا خلط سیاه به سوی پوست بدن و آنچه مجاور پوست باشد، و فاقد عفونت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). زردی چشم و بدن، و به سکون راء نیز آید. (از غیاث). تغییری است فاحش در رنگ بدن به سیاهی و زردی. (بحر الجواهر). علتی است که هرگاه مردم را آن راه که در میان جگر و زهره است بسته شود و آن صفرا که می باید به زهره اندر شود با خون اندر همه تن بدود و پوست مردم و سفیدی چشم ها زرد شود و مردم لاغر شوند و اگر تدبیر و علاج آن نکنند هروقت که از آن صفرا فزونتر به دل رسد بمیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زریر. (دهار). صفر. بیماری زریر. زردی. مرض زردی. صفار. ارقان، و آن بیماریی باشد که رنگ چشم و تن زرد شود. بیماری زرده: فلانی یرقان گرفته است. (یادداشت مؤلف). نام علتی که بدن را زرد کند خاصه چشمان را. (آنندراج) :
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقان است.
منوچهری.
از ناصیۀ کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را.
انوری.
چشم نرگس به دشمنت نگریست
گشت مأخوذ علت یرقان.
مسعودسعد.
ور به بد بنگرد بر او گردد
چشم او چشم نرگس از یرقان.
مسعودسعد.
در یرقان چو نرگسی در خفقان چو لاله ای
نرگس چاک جامه ای لالۀ خاک بستری.
خاقانی.
گر چو نرگس یرقان دارم باز
گل خندان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی.
تا که ترنج را خزان شکل جذام داده بر
در یرقان شده ست رز همچو ترنج زا صفری.
خاقانی.
آخشیجان ز کفش چشم خوش نرگس را
یرقان برده و کحل بصر آمیخته اند.
خاقانی.
زرد می شد به لون، برگ خزان
تا ز حیرت فتاد در یرقان.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به ارقان شود.
- یرقان زدن، مرض یرقان گرفتن. از یرقان زرد گشتن:
زرد است چشم نرگس یرقان زده ست گویی
زین هولهای منکرزین رطلهای هایل.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
- یرقان سیاه، قسمی از یرقان است که رنگ روی زرد شود و سپس به سیاهی گراید. (یادداشت مؤلف).
- یرقان طحالی، قسمی یرقان که از بیماری طحال افتد. (یادداشت مؤلف).
، زردی که در کشت افتد و به فارسی سیک نامند. (ناظم الاطباء). زردی که در کشت افتد. سیک. زنگ. زنگار. (یادداشت مؤلف) : تأمل حالی فقد وقع الیرقان علی غلّتی فافسدها... اندیشه کن در حال من به حقیقت که زنگار در غلۀ من افتاد و آن را تباه گردانید. (ترجمه تاریخ قم ص 163) ، نوعی سنگ. سنگ عور: در جملۀ تحف کمری بود از سنگ عور که سنگ یرقان نیز خوانند مرصع کرده و آن استعمال و تصنیف کورکوز بود و آن را اعتبار و قیمتی نباشد چون قاآن بدیداستطراف را برمیان بست. اتفاق را در کمرگاه قاآن امتلایی بوده است به صحت بدل شده است آن را به فال نیک گرفت و فرمود که مثل این دیگر بسازد. (تاریخ جهانگشاچ لیدن ج 2 ص 233)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گله دار است که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 192 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، رجوع به زیغان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوۀ شهرستان سنندج واقع است و 300 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
یکی از بخش های چهارگانه شهرستان شیراز است که در شمال خاوری این شهرستان قرار دارد. شمال آن به شهرستان آباده، جنوب آن ببخش سروستان، باختر آن به بخش اردکان، خاور آن به بخش نی ریز وشهرستان فسا محدود است. این بخش از هشت دهستان بنامهای: حومه مرودشت، کربال، خضرک، کمین مشهد مرغاب، سرپنیران و توابع ارسنجان تشکیل یافته و مرکز آن زرقان و مجموع قرای آن 233 است و جمعاً 79000 تن سکنه دارد و شوسۀ شیراز به اصفهان از وسط آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به مادۀ بعد شود
دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز است. این دهستان از نه آبادی تشکیل یافته و در حدود 8700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن عبارتند از: لپوئی، مرگلو، دودج زرقان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زِ رِ)
حیوانی است درنده. برخی گفته اند ببر متولد از ماده شیری است که زبرقان با او جفت شده باشد یعنی مادر ببر، شیر و پدر او زبرقان است. (از دزی ج 1 ص 579). بستانی آرد: زبرقان بگفتۀ مسعودی در مروج الذهب: حیوانی است خردتر از یوزپلنگ. (فهد) برنگ سرخ، بدنش پوشیده از کرک، دارای چشمانی درخشان، چالاکی این حیوان در جست و خیز عجیب است و با هر جهش 30 تا 40 تا 50 ذراع یا بیشتر را طی میکند، و در هندوستان بزرگترین بلای جان پیلان بشمار میرود، او بر بالای پیل می جهد و از بول خود بر او می افشاند هر قسمت از بدن پیل که قطرات بول آن حیوان بدان اصابت کند دچار سوختگی شدید میگردد. این حیوان در هند، تنها دشمن پیل نیست بلکه برای مردمان نیز خطری بزرگ بشمار میرود. برخی از مردم هنگامی که مورد حملۀاو قرار میگیرند، بدرخت ساج که بزرگتر از نخل و درخت گردو است و گنجایش فراوانی دارد پناه میبرند. و خود را ببالاترین نقطۀ آن می آویزند تا خود را از خطر محفوظ دارند. اما زبرقان که شکار را از دسترس دور می بیند، خود را بزمین میچسباند و با یک خیز سخت، به بالامیجهد، اگر با این جهش نیز به شکار خود نرسد بول خود را بسوی او می افشاند و یا سرخود را بر زمین گذارده فریادی عجیب برمی آورد و بلافاصله قطعات خون از دهانش بیرون می آید و میمیرد. پادشاهان هند زهره و تخمدان ها و برخی از اعضای این حیوان عجیب را نگهداری و بعنوان یک سم قاتل فوری از آن استفاده میکنند و سلاحها رابا آن آب داده زهرآگین میسازند. سلاحی که با این مواد آب داده شود بسرعت میکشد. تخمدان های زبرقان مانند تخمدانهای سگ آبی است که از آن جندبادستر میگیرند. زبرقان از مراکز کرگدن میگریزد. دیگر نویسندگان عرب نیز از این حیوان خونخوار نام برده اند و بعید نیست نوعی از پلنگ هندی باشد. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی حنا را گویند و آن برگ درختی باشد که بکوبند و خمیر کنند و بر دست و پابندند، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، حنا، (الفاظ الادویه)، رجوع به حنا شود، دستمال، رومال، بقچه، سفره، مئزر، فلزر یا رکویی بود که خوردنی در آن بندند، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 171) :
تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری
روشن کن ازایرا که من ایزار ندارم،
سنائی،
آخر سوراخی بر کنار دریا کردم و همه روز می نشستم تا روزی کشتی دیدم ایزار بر سر چوبی کردم و بجنبانیدم تا کشتی آنجا آمد، (مجمل التواریخ و القصص)، شیخ او را گفت ایزاری بر زبر این قرص ها انداز و چندان که میخواهی بیرون ایزار برمگیر، (تذکره الاولیاء عطار)،
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار،
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 34)،
، هر چیز که بر کمر بسته و ساقها را بدان بپوشانند مانند لنگ و لنگی، چادر:
سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور
بنمای بسلطان کمر ساده و ایزار،
حقیقی صوفی،
ایزاری درمیان بسته بود و گوشۀ ایزار از پشت فروزده بود، (تفسیر ابوالفتوح)، رجوع به ازار شود، ایزار، ایزاره، ازاره، هزاره، قسمی از دیوار که با آجریا سنگ یا جز آن برآرند از زمین تا کف طاقچۀ زیرین، (یادداشت بخط مؤلف)، مخفف ایزاره و ازارۀ خانه را گویند و آن دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا کنار طاقچۀ مرتبۀ پائین که هنگام نشستن پشت بر آن گذارند، (حاشیۀ چهار مقالۀ نظامی چ معین چ زوار ص 34)، چون مأمون به بیت العروس آمد خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح، (چهار مقاله ایضاً)، رجوع به ازار و ایزاره شود
لغت نامه دهخدا
ماه، (جهانگیری) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قمر و ماه، (ناظم الاطباء)، این کلمه مصحف زبرقان است و عربی است، (یادداشت ایضاً)، بمعنی قمر تصحیف است و صحیح زبرقان، عربی است نه فارسی، (فرهنگ رشیدی)، رجوع به زبرقان شود
لغت نامه دهخدا
به لغت دمشق نوعی از درخت سنجد بی ثمر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به زیرفون و زیزفون شود، زرقون، شنگرفی، (از دزی ج 1 ص 618)، رجوع به زرقون و زرگون شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان اوجان است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 206 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زیرْ)
دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گله زن است که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 247 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
طمعکار. حریص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور و در دوازده هزارگزی جنوب نیشابور واقع است و 144 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان زیبد است که در بخش جویمند حومه شهرستان گناباد واقع است و 171 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیرگان
تصویر تیرگان
نام روز سیزدهم از ماه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
ماه شب چهارده، کم ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان میهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
ماه نهم از سال سریانی بین ایار و تموز
فرهنگ لغت هوشیار
کاخر زردکان (گویش بدخشی) زریر زردویی (گویش کرد مهابادی) کاخه زریر سرخگویچه عارضه ای که در اثر ضایعات کبد و ختلال عمل آن پدیدار میشود و بعلت ورود مقادیر زیاد مواد رنگی صفراوی در خون و جذب آن بوسیله بافت ها و انساج رنگ بدن بزردی میگراید و خصوصااین زردی در صلبیه چشم و نسج ملتحمه بیشترنمایان است در این عارضه مقدار بیلی روبین خون افزایش مییابد وهمچنین مقادیری بیلی روبین بوسیله انساج حتی انساج داخلی جذب میشود از روی عواملی که یرقان را موجب میشوند معمولا سه نوع یرقان تشخیص میدهند. یرقان انسدادی این نوع یرقان در موقعی است که راه عبور از مجاری صفراوی بدرون اثنی عشر مسدود میگردد و بالنتیجه مجاری صفراوی متسع شده و در درون آنها رکود صفراوی پدید می آید و بالمال مقادیری ترکیبات صفراوی به درون خون بر میگردد. عواملی که موجب انسداد مجاری صفراوی میشوند متعددند وشایع ترین آنها مسدودشدن مجرای کلودوک توسط سنگ یا سرطان سر لوزالمعده است، یرقان همولتیک دراین نوع یرقان انهدام بیش ازحد گلبول های قرمز سبب افزایش بیلی روبین میشود کبد تاحداکثر توانائیش بیلی روبین های تشکیل شده وابدرون روده دفع میکند و باقی مانده بیلی روبین درخون جمع میشود، یرقان سمی این نوع یرقان وقتی عارض میشود که مقادیری مواد سمی از قبیل قارچهای سمی وعصاره سرخس نر و کلروفرم واردبدن شوند، یرقان عفونی این نوع یرقان درموقعی عارض میشودکه سلولهای کبد دراثر عوامل عفونی ازقبیل ویروس هپاتیت ویاعامل تب زرد ویا سپتی سمی ها عفونی وآزرده شوند ودرنتیجه میزان انتقال بیلی روبین ازخون به مجاری صفراوی کاهش یابد، زردی کاخه کاخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریهقان
تصویر ریهقان
از پارسی دلهگان کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقان
تصویر زرقان
پارسی تازی گشته زرکان روستایی در شش فرسنگی شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرقان
تصویر یرقان
((یَ رَ))
بیماری زردی، نوعی بیماری که در اثر اختلالات کبد به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
وخشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرکان
تصویر زیرکان
اکیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
1ـ اگر خواب ببینید به بیماری یرقان مبتلا شده اید، علامت آن است که از آشفتگی های موقت به خوشبختی خواهید رسید، 2ـ اگر خواب ببینید دیگری مبتلا به بیماری یرقان شده است، علامت آن است که دوستان نادرست و اتفاقات نامطلوب شما را نگران و دلسرد می سازد. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی