جدول جو
جدول جو

معنی زیرده - جستجوی لغت در جدول جو

زیرده
(دِهْ)
دهی از دهستان دهشال است که در بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زییده
تصویر زییده
(دخترانه)
برگزیده کوچک، مصغر زبده، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرده
تصویر شیرده
شیر دهنده، زن یا حیوان ماده که شیر می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینده
تصویر زینده
زندگانی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
ابن زیدالصمه القشیری. شاعری از عرب و مفضل بن سلمه اشعار او را گرد کرده است. (ابن ندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
از عربی زیاده. بیشتر و افزون و بیش. (ناظم الاطباء). بیش. فزون. افزون. مقابل نقصان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). اسهال و ضعف خوارزمشاه زیاده شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 356). بونصر گفت اینهمه گفته شود و زیاده از این. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 370). اکنون مرا غم زیاده شد امتان ضعیف من چه کنند. (قصص الانبیاء ص 246). گفت مرا چون دیگران فضل و بلاغت نیست و چیزی زیاده نخوانده ام، به یک بیت اختصار کنم. (گلستان).
- باقی و زیاده، کلمه ای است که در فاضل حساب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
- زیاده از آنچه، بیش از آنچه. علاوه از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده بر، افزون از. بیش از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیاده بر آنچه، بیش از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده دادن، افزون دادن و بیش دادن. (ناظم الاطباء).
- زیاده شدن، افزون شدن و بسیار شدن و ترقی کردن و بالیدن. (ناظم الاطباء) : سواران را به گفتن او تهور زیاده شد. (گلستان). مگراعتقاد پادشاه در حق من زیاده شود. (گلستان).
، بعضی خرافیان برای احتراز از گفتن سیزده که آنرا عدد شومی پندارند، بجای آن زیاده گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی عدد 13 را نحس شمارند و نام نبرند و بجای آن زیاده گویند. (فرهنگ فارسی معین) ، یکی از هفت بازی نرد. زیاد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیاد شود، در اصطلاح دیوان جیش افزون بوده است به رزق جاری یک فرد سپاهی. (از مفاتیح، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بانگ شتر که در جوف خود بگرداند. (منتهی الارب) (آنندراج) : زغردالبعیر، هدر مردداً هدیره فی حلقه. و منه زغرده النساء فی الفرح. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل و زغروته شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ده کوچکی است از دهستان کوشب بخش بافت شهرستان سیرجان. در 3000 گزی جنوب خاوری بافت. سر راه بافت به صوغان... (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 3 هزارگزی خاور فومن کنار راه فرعی فومن به شفت. جلگه، معتدل، مرطوب دارای 192 تن سکنه. آب آن از رود خانه شاخ رز، محصول آنجا برنج، توتون سیگار. چای و جالیز کاری. شغل اهالی زراعت ومکاری. و راه آن اتومبیلرو است. در حدود 10 باب دکان دارد. سابقاً روزهای پنجشنبه بازار عمومی داشته است ولی فعلاً ندارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ زیراه دشتستان اصل زیراه زیرآب بوده است برای آنکه در زیر رود خانه دالکی افتاده است میانۀ مشرق و شمال بوشهر است، قصبۀ این ناحیه زیراه است یازده فرسنگ از بوشهر و سی و پنج فرسنگ از شیراز دور افتاده است، شمارۀ خانه های زیراه از 300 خانه بیشتر است و این ناحیه مشتمل است بر شش ده آباد، (از فارسنامۀ ناصری)
نام رودی است: رود خانه دالکی و رود خانه خشت در قریۀ دورودگاه ناحیۀ زیراه دشتستان بهم آمیخته رود خانه زیراه گردد، (از فارسنامۀ ناصری)، رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیاده
تصویر زیاده
افزون کردن و افزون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرده
تصویر میرده
رئیس ده تن ده باشی، رئیس گرزبرداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاده
تصویر زیاده
((دِ))
افزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
فئة فرعيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Subcategory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
sous-catégorie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
підкатегорія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
kategoria ndogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
подкатегория
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
ذیلی درجہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
উপবিভাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
หมวดหมู่ย่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
サブカテゴリ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
alt kategori
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
podkategoria
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
תַּת-קָטֵגוֹרִיָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
하위 카테고리
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subkategori
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
उपश्रेणी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Unterkategorie
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
sottocategoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
子类别
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
subcategorie
دیکشنری فارسی به هلندی