جدول جو
جدول جو

معنی زیرحلقی - جستجوی لغت در جدول جو

زیرحلقی
(حَ)
سیلیی که بر چانه زنند و توی حلقی نیز گویند. (آنندراج). زدن بر زیر چانه. (ناظم الاطباء). با خوردن و زدن صرف شود:
بسکه باشد باطنت ناصاف از حرص و هوا
زیرحلقی چون فواق از خویش صد جا میخوری.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
میشنی به اندازۀ نیم ورق که گاه مشق خط زیر کاغذ گرفتندی. پاره ای از چرم نرم که اطفال زیر صفحۀ کاغذ نهادندی سهولت نوشتن را. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
درخفا، زیرپرده، زیرجلی، نهانی
متضاد: آشکارا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درخفا، زیرپرده، محرمانه، مخفیانه
متضاد: آشکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد