یا ’زیدین’. نام شهری نزدیک کازرون و وجه تسمیه آنکه قبر دو زید، یعنی زید بن ثابت انصاری و زید بن ارقم انصاری دو تن از صحابۀ رسول بدانجاست. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) موضعی است به کوفه که گویند در آن صحرائی است که ابوالغنایم بدان منسوب است. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). موضعی است به کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به زیدانی شود
یا ’زیدین’. نام شهری نزدیک کازرون و وجه تسمیه آنکه قبر دو زید، یعنی زید بن ثابت انصاری و زید بن ارقم انصاری دو تن از صحابۀ رسول بدانجاست. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) موضعی است به کوفه که گویند در آن صحرائی است که ابوالغنایم بدان منسوب است. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). موضعی است به کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به زیدانی شود
ابن احمد المنصور بن محمد الشیخ، معروف به ’زیدان السعدی’ و مکنی به ابوالمعالی. از ملوک دولت اشراف السعدیین به مراکش است. پایتختش فاس بود. او در سال 1012 هجری قمری بعد از وفات پدرش به حکومت رسید. برادران وی یعنی ابوفارس و محمد المأمون بر او شوریدند و لشکر او را شکست دادند. وی به تلمسان درآمد و میان سجلماسه و درعه و سوس حرکت می کرد و گروهی از سپاهیان هزیمت یافتۀ او با وی بودند. او از مردم در مقابل شورش برادرانش یاری خواست و مردم مراکش دعوت او را اجابت کردند و در سال 1015 او را سلطان خود خواندند، ولی چیزی نگذشت که برادرش مأمون او را از سلطنت برانداخت (1016) و او مدتی درکوهها متواری گردید و در همان سال بازگشت و مراکش را گرفت و شوکت خود را نیرو داد و در سال 1017 هجری قمری بر فاس استیلاء یافت ولی یاران مأمون او را در سال 1018 از فاس بیرون راندند و سلطان زیدان همچنان بر مراکش و اطراف آن حکومت کرد تا آنکه بسال 1037 درگذشت. وی مردی فاضل و در فقه عالم بود و در ادب معرفت داشت و کتابی در تفسیر قرآن کریم دارد. او را اشعاری است.. رجوع به الاستقصاء سلاوی شود
ابن احمد المنصور بن محمد الشیخ، معروف به ’زیدان السعدی’ و مکنی به ابوالمعالی. از ملوک دولت اشراف السعدیین به مراکش است. پایتختش فاس بود. او در سال 1012 هجری قمری بعد از وفات پدرش به حکومت رسید. برادران وی یعنی ابوفارس و محمد المأمون بر او شوریدند و لشکر او را شکست دادند. وی به تلمسان درآمد و میان سجلماسه و درعه و سوس حرکت می کرد و گروهی از سپاهیان هزیمت یافتۀ او با وی بودند. او از مردم در مقابل شورش برادرانش یاری خواست و مردم مراکش دعوت او را اجابت کردند و در سال 1015 او را سلطان خود خواندند، ولی چیزی نگذشت که برادرش مأمون او را از سلطنت برانداخت (1016) و او مدتی درکوهها متواری گردید و در همان سال بازگشت و مراکش را گرفت و شوکت خود را نیرو داد و در سال 1017 هجری قمری بر فاس استیلاء یافت ولی یاران مأمون او را در سال 1018 از فاس بیرون راندند و سلطان زیدان همچنان بر مراکش و اطراف آن حکومت کرد تا آنکه بسال 1037 درگذشت. وی مردی فاضل و در فقه عالم بود و در ادب معرفت داشت و کتابی در تفسیر قرآن کریم دارد. او را اشعاری است.. رجوع به الاستقصاء سلاوی شود
محوطه ای معمولاً دایره ای شکل که چندین خیابان را به هم ارتباط می دهد مثلاً میدان مادر، زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش مثلاً میدان اسب دوانی، کنایه از جنگ، نبرد، زمین جنگ و مبارزه مثلاً میدان جنگ، مکان فروش کالایی معیّن مثلاً میدان تره بار، مکان قابل رؤیت مثلاً میدان دید، محل و عرصۀ انجام یک کار مثلاً میدان فعالیت، میدان عمل، میدان دادن: کنایه از به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار می خواهد بکند
محوطه ای معمولاً دایره ای شکل که چندین خیابان را به هم ارتباط می دهد مثلاً میدان مادر، زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش مثلاً میدان اسب دوانی، کنایه از جنگ، نبرد، زمین جنگ و مبارزه مثلاً میدان جنگ، مکان فروش کالایی معیّن مثلاً میدان تره بار، مکان قابل رؤیت مثلاً میدان دید، محل و عرصۀ انجام یک کار مثلاً میدان فعالیت، میدان عمل، میدان دادن: کنایه از به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار می خواهد بکند
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پُرکام
نهری است به بصره. (منتهی الارب). نهری است در بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی. (از معجم البلدان). نهری است به بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی و او در زمان خود از رجال بصره بود. یاقوت گوید یکی از اصطلاحات اهل بصره این است که هرگاه زمینی را به مردی نسبت دهند در آخر آن الف و نونی بیفزایند. (از تاج العروس)
نهری است به بصره. (منتهی الارب). نهری است در بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی. (از معجم البلدان). نهری است به بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی و او در زمان خود از رجال بصره بود. یاقوت گوید یکی از اصطلاحات اهل بصره این است که هرگاه زمینی را به مردی نسبت دهند در آخر آن الف و نونی بیفزایند. (از تاج العروس)
محمد بن محمد بن علی بن جناح همدانی الزیدانی، مکنی به ابوالغنائم. وی از ابوالبقاء العمر بن محمد بن علی الحبال و ابوالحسن بن العلاف و جز اینها استماع کرد و ابوسعد السمعانی و غیره از وی روایت دارند و در شوال سنۀ 537 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). رجوع به زیدان و مادۀ قبل شود
محمد بن محمد بن علی بن جناح همدانی الزیدانی، مکنی به ابوالغنائم. وی از ابوالبقاء العمر بن محمد بن علی الحبال و ابوالحسن بن العلاف و جز اینها استماع کرد و ابوسعد السمعانی و غیره از وی روایت دارند و در شوال سنۀ 537 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). رجوع به زیدان و مادۀ قبل شود