جدول جو
جدول جو

معنی زیانکارگی - جستجوی لغت در جدول جو

زیانکارگی
(رَ / رِ)
زیانکاری:
هرچه کاری، همان درود توان
در زیانکارگی چه سود توان.
اوحدی.
رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیان کاری
تصویر زیان کاری
زیان بردن، ضرر کردن
فرهنگ فارسی عمید
خسران بردن، (فرهنگ فارسی معین)، زیان کردن، و رجوع به همین کلمه شود، زیانگری، (فرهنگ فارسی معین)، اتلاف و اسراف، گناه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زیانکار)
متلف. اتلاف کننده و تباه کننده. (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند:
به گیتی زیانکارتر کار چیست
که بر کردۀ آن بباید گریست.
فردوسی.
ز گیتی هر آنکو بی آزارتر
چنان دان که مرگش زیانکارتر.
فردوسی.
زیانکارتر چیز گفتی که چیست
که فرجام از آن بد بباید گریست.
فردوسی.
زیانکار مباش که ثمرۀ زیانکاری رنج باشد. (منتخب قابوسنامه ص 38). که چون داند زیانکار است و قدرت دفع آن ندارد چه فایده بود. (کیمیای سعادت). ایزدتعالی آن دیگر فریشته را بر وی مسلط کرده است تا وی را قوت و قدرت دهد و تأیید و تشدید کند تا آنچه زیانکار وی است گرد آن نگردد. (کیمیای سعادت). هرچه وی را در آن راحت و لذت است زیانکار وی است و هرچه وی را منفعت کند با تلخی و رنج است. (کیمیای سعادت). وگر آنجا که سیاست باید نیکویی کنند یا آنجا که نیکویی باید سیاست کنند زیانکار باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 168).
در زیانکار خشکسال نیاز
جور او سودمند باران باد.
مسعودسعد.
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست.
سوزنی.
ابر زیانکار تست ابر مکن دو چشم من
کآفت آن بتو رسد زانکه به چشم من دری.
خاقانی.
، موذی و مضر. (ناظم الاطباء). زیانگر. (فرهنگ فارسی معین). مضر. موذی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آسیب و گزند رساننده: و هر جای دیگر که باشد (نهنگ) ، زیر و زبراین شهر زیانکار است. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
به بیشه درون، آن زیانکار گرگ
به کوه اندرون اژدهای سترگ.
فردوسی.
باروج غذایی ردیست و معده را زیانکار است. (الابنیه عن حقایق الادویه).
اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است
زین چراگاه ازایرا حکما بر حذرند.
ناصرخسرو.
دردمندند بجان جمله نبینی که همی
جز همه آنکه زیانکار بودشان نخورند.
ناصرخسرو.
و زمین این ولایت (ولایت خوارزم) لختی شوره دارد و بدین سبب پوسیدگی کمترپذیرد و جنبندگان زیانکار کمتر تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). به سبب بخار پلیدیها که اندر شهر هست هوا ناخوش و زیانکار میشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خواستندی که داروئی دارند که علاج بیماریهای بسیار بکار آید و پادزهر داروهای زیانکار باشد و مضرت گزیدن جانوران زیانکار باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشت تو بویناک و زیانکار است. (کلیله و دمنه)، اسراف کننده، گنهکار. (ناظم الاطباء)، آنکه زیان برد. خسران دیده. (از فرهنگ فارسی معین) : خدای سوگند یاد همی کند اندر سورۀ والعصر که مردمان زیانکارند مگر آنکه مؤمن شوند وکار نیکو کنند. (ترجمه طبری بلعمی). رجوع به سورۀیکصد و سوم قرآن کریم و تفسیر ابوالفتوح ج 10 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیانکاری
تصویر زیانکاری
خسران بردن زیانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیانکار
تصویر زیانکار
تباه کننده، اتلاف کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیانکاری
تصویر زیانکاری
خسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
متضرر، مغبون
فرهنگ واژه مترادف متضاد