جدول جو
جدول جو

معنی زیاده - جستجوی لغت در جدول جو

زیاده
افزون کردن و افزون شدن
تصویری از زیاده
تصویر زیاده
فرهنگ لغت هوشیار
زیاده
((دِ))
افزونی
تصویری از زیاده
تصویر زیاده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زییده
تصویر زییده
(دخترانه)
برگزیده کوچک، مصغر زبده، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیاده
تصویر بیاده
پارسی تازی گشته پیاده پیاتک سرباز پیاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیادی
تصویر زیادی
بیشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زباده
تصویر زباده
گربه دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواده
تصویر زواده
توشه سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراده
تصویر زراده
زره گری زره سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیافه
تصویر زیافه
ناسرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاره
تصویر زیاره
مسیتارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیادی
تصویر زیادی
فاضل، فضول، بمعنی بسیار غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
نمو کردن، افزونی، افزون شده جمع زیادات زیائد، افزون بیش:) بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این (سمک عیار)، چندان:) (محمود)، . . با هیچکس از ایشان (بندگان) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد (گلستان)، نام بازیی است از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهاده
تصویر زهاده
پارسایی پرهیزگاری، رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
کسی که با پای خود راه میرود و بر مرکب سوار نیست، مقابل سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاده
تصویر سیاده
بزرگی سروری مهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
رسوا، بدنام، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
کسی که با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست،
در ورزش شطرنج هر یک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است،
بیدق، برای مثال کس با رخ تو نباخت دستی / تا جان چو پیاده درنینداخت (سعدی۲ - ۶۲۴)
پیاده شدن: پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها
پیاده کردن: پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاده
تصویر عیاده
بیمار پرسی پرسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
بدنام، بی آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
((دِ))
کسی که با پای راه می رود و سواره نیست، بخشی از ارتش که سواره نیستند، ضعیف، مسکین، یکی از مهره های شطرنج، عامی، بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایده
تصویر زایده
((یِ دِ))
مؤنث زاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواده
تصویر زواده
((زَ دِ))
زاد و توشه سفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیادت
تصویر زیادت
((دَ))
افزون شدن، افزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
((دِ))
رسوا، بدنام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینده
تصویر زینده
زندگانی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواده
تصویر زواده
زاد، توشه، توشۀ سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیادی
تصویر زیادی
Excessive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
чрезмерный
دیکشنری فارسی به روسی