جدول جو
جدول جو

معنی زکو - جستجوی لغت در جدول جو

زکو
(تَ)
زکا و زکاء و زکواً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بالیدن کودک. (تاج المصادر بیهقی). گوالیدن، افزون شدن، نیکو و لایق آمدن، خوش عیش گردیدن. (آنندراج). رجوع به همه معانی زکاء شود
لغت نامه دهخدا
زکو
گاو به رنگ قهوه ای کم رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکو
تصویر آکو
(پسرانه)
قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکی
تصویر زکی
(پسرانه)
پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آکو
تصویر آکو
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامه، کلیک، مرغ شباویز، بایقوش، پشک، پش، کوف، کلک، پژ، بوف، بیغوش، کول، بوم، شباویز، پسک، چغو، مرغ بهمن، اشوزشت، کنگر، کوکن، مرغ شب آویز، مرغ حق، چوگک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهو
تصویر زهو
تکبر کردن، کبر، نازیدن، بالیدن، نمو کردن، جوان شدن کودک، درخشیدن، روشن شدن، ظاهر شدن ثمر گیاه، فخر، ستم، کذب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکور
تصویر زکور
ژگور، بخیل، خسیس، ناکس، سفله، دزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمو
تصویر زمو
گل، گل تر یا خشک، سقفی که با چوب و گل ساخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکو
تصویر مکو
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکی
تصویر زکی
پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی درهم پیچیده و مجعد، برای مثال در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - تکو)، نان روغنی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَ / مُ زَکْ کو)
نوعی از طعام. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ کاتْ)
خلاصۀ چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نما و برکت از مال خارج کنند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). در رسم الخط، الف این لفظ را بصورت واو و تا را گرد نوشتن واجب است. چهلم حصه از مال خود را که بعد از سالی در راه خدا دهند و اقل درجۀ آن مال دوصد درهم است... (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، زکوات. و در محاورات اطلاق آن عام است خواه مال باشد و خواه غیر آن و شعرا به طریق استعاره بر غیر مال نیز اطلاق کنند و با لفظ گرفتن و دادن و بدر کردن مستعمل است. (آنندراج). فغیازی. (ناظم الاطباء). آنچه در راه خدا داده شود برای تزکیۀ مال، چنانکه در شرع مقرر است. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آنچه فریضه است دادن آن از مال. (ترجمان القرآن). اسم مصدر تزکیه و در لغت بمعنی نمو و افزایشی است که ببرکت خداوند متعال در اشیاء حاصل آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). (اصطلاح شرعی) مقدار معینی است از مال که مسلمان آزاد مکلف از اموال معین خود پس از حصول نصاب و گذشتن یک سال خارج ساخته و تنها برای امتثال امرخدا به فقیر مسلمان غیر هاشمی میدهد بدون انتظار داشتن هیچ گونه سودی. آنچه گفته شد، زکوه مال است ولیکن زکوه را قسمی دیگرست بنام زکوه سر که آنرا فطره خوانند. و هر یک را دو نوع واجب و مستحب که بر روی هم چهار قسم بود. در زکوه مال شش چیز را باید دانستن:
1- دانستن وجوب زکوه.
2- دانستن این که بر که واجب است.
3- دانستن آن چیز که زکوه در آن واجب است.
4- دانستن مقداری که زکوه در آن واجب آید.
5- دانستن وقت و جوب آن.
6- دانستن مستحق زکوه و آنکه چه مقداری به وی می توان داد.
و در زکوه سر نیز شش چیز لازم است:
1- دانستن وجوب آن.
2- آنکه بر چه کسی واجب است.
3- آنکه چه چیز روا بود به زکوه سر دادن.
4- دانستن آنکه چه مقدار واجب است.
5- وقت وجوب آن.
6- دانستن مستحق آن و مقداری که می توان بدو داد.
اما آنکه زکوه بر وی واجب است، همه افراد مکلف که بالغ و آزاد بود چه مرد و چه زن، زکوه بر وی واجب است. بنابراین اسلام شرط وجوب نیست، چنانکه ابوحنیفه آنرا معتبر دانسته. بلی زکوه از کسی که بر ظاهر اسلام نباشد پذیرفته نیست، هرچند بر ذمت او ثابت است. بعبارت دیگر اسلام شرط اداء است نه شرط وجوب و اما آنچه زکوه در او واجب آید نه چیزست: زر و سیم آنگاه که مسکوک باشد، جو، گندم، خرما، مویز، اشتر، گاو و گوسفند. و در غیر این نه چیز زکوه واجب نیست. بلی در پاره ای از نباتات که کیل و وزن در آنها باشد، همچون برنج، ماش، ذرت، باقلی، کنجد و غیره زکوه در آنها مستحب است. و اما نصاب زکوه مال، یعنی آن مقدار از مال که زکوه در آن واجب آید، حداقل نصاب در زر بیست مثقال و کمترین نصاب سیم دویست درم، که در کمتر از این مقدار زکوه نیست، ولی نصابهای بمقدار بیشتر دارند. و نصاب زکوه جو، گندم، خرما و مویز به یک حد است و آن پنج وسق است که هر وسقی شصت صاع و هر صاعی نه رطل و مقدار کل دو هزار و هفتصد رطل که چون به این مقدار رسد، یک دهم را بزکوه دهد، مگر آنکه محصول با آب چاه مشروب شده باشد که نصف یک دهم زکوه آن باشد. و هرچه از مقدار نصاب بیشتر باشد باید زکوه آنرا بمقدار یک دهم یا نصف دهم بنحو مذکور داد. و اما نصاب اشتر پنج رأس باشد که زکوه آن یک گوسفند است و نصاب بعدی بیست رأس اشتر رسد که چهار رأس گوسفند زکوه آن باشد ونصاب بعدی بیست و پنج رأس اشتر است که پنج گوسفند باید زکوه داد و نصابهای دیگر هم دارد که در کتب فقهی مذکور است. و کمترین نصاب زکوه گاو، سی رأس است که زکوه آن یک گوساله است. کمترین نصاب گوسفند، چهل گوسفند است که یک گوسفند زکوه آن است. مقدار زکوه اسب آن است که هر رأس اسب تازی در سالی دو دینار و در غیر تازی هر سالی یک دینار است. (برای تفصیل نصابهای متعدد و اصول و مقدار زکوه آن بکتب فقهی باید رجوع کرد). اما وقت زکوه زر و سیم آن است که یک سال در ملک صاحب آن باشد و ملاک آن است که ماه دوازدهم نو شود که با نو شدن آن زکوه واجب گردد. و زکوه جو، گندم، خرما و مویز وقت برداشتن محصول است. و زکوه اشتر، گاوو گوسفند آنوقت واجب است. که یک سال بر آنها بگذرد از آن تاریخ که بملک مالک در آمده است. و اما مستحقین زکوه هشت کس اند که عبارتند از: فقراء. مساکین. عاملین. مؤلفه. فی الرقاب. غارمین. فی سبیل اﷲ. ابن سبیل. که در این آیه ذکر شده: انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل اﷲ و ابن السبیل (قرآن 60/9). مراد از فقیر آن بود که اندکی عیش دارد و مسکین. آنکه وی را هیچ عیش نبود و عاملین، آن کسانند که صدقات جمع کنند و مؤلفه، قومی باشند که برای استمالت بدانها زکوه دهند و فی الرقاب، بردگانی باشند که خویشتن را باز خریده باشند و غارمین، کسانی هستند که دین بر آنها جمع شده و در فساد و معصیتی نیفتاده باشند. و مراد از فی سبیل اﷲ، جهادست و ابن السبیل، آن کس باشد که از اهل و خانه خود منقطع شده و در آن حال محتاج باشد. و اما نحوۀ تقسیم زکوه چنان است که در زمان حضور امام با حضور آن کس که امام او را نصب کرده باشد، مال زکوه را بدو دهند تا آن چنان مصلحت بیند در میان مستحقان تفرقه کند و چون امام حاضر نباشد، مال زکوه به پنج طایفه که فقراء، مساکین، فی الرقاب، غارمین و ابن السبیل باشند داده میشود. و آن سه طائفۀ دیگر در زمان غیبت تحقق ندارد. اما زکوه سر یا فطر، واجب است بر هر کس که آزاد و بالغ و مالک باشد آن مقدار از مال که زکوه در آن واجب آید و با وجود این شرایط لازم آید او را که از بهر خویش و از بهر آنکه عیال وی بود، فطره دهد و همچنین واجب است بر وی، زکوه فطرمهمانی را که روزه را نزد وی افطار کرده است و اما آنچه باید به فطره داده شود از همه بهتر خرما و پس از آن مویز، جو، گندم، شیر و برنج نیز روا باشد و قاعده آن است که هر کسی آن بدهد که قوت غالب وی باشد که باید بمقدار یک صاع برای هر سر زکوه فطر بدهد و یا آنکه قیمت آنرا با پول به فطره بدهد و هر صاعی نه رطل عراقی و یا شش رطل مدنی باشد و آن چهار مد باشد و هر مدی دویست و نود و دو درهم و نیم بود و هر درمی شش دوانیق و هر دانق هشت حبه بود، از حبه ها که میانه بود از جو... اما وقت وجوب فطره روز عید فطر باشد پیش از نماز عید و در زمان امام بنزد امام برند و در زمان غیبت بنزد فقهاء شیعه برند تا میان مستحقان تفرقه کنند. و نیز روا باشد که هر کس فطره به مستحقان بدهد و مستحق فطره همان کسانی هستند که مستحق زکوه مال هستند. و روا نبود که فطره را از شهری بشهر دیگر ببرند. (از ترجمه النهایه شیخ طوسی ج 1 ص 117 ببعد) : و جعلناهم ائمهیهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه و کانوا لنا عابدین. (قرآن 73/21). رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر اﷲ و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوماً تتقلب فیه القلوب والابصار. (قرآن 37/24). و در معنی مال زکوه که پدرش... هر سالی دادی چیزی نفرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273). خدای تعالی زکوه دهندگان را از مقربان خواند. (منتخب قابوسنامه ص 22).
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکوه و فطره و اعتاق و هدی و قربانی.
سعدی (گلستان).
زکوه مال بدر کن که فضلۀرز را
چو باغبان ببرد بیشتر دهد انگور.
سعدی (گلستان).
رجوع به زکات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سفله و بخیل و گرفته باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همان ژکور است. (از شرفنامۀ منیری). زفت بود و بخیل و دون. (لغتنامۀ اسدی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و زفت و زکور
خواجه ابوالقاسم از ننگ تو
برنکند سر به قیامت ز گور.
رودکی (یادداشت ایضاً).
اگر زر نگیرم نه زاهد، خسیسم
وگر می ننوشم، نه تائب زکورم.
سنائی.
تو گرسنه ای و من نیم زفت و زکور
چندانکه خوهی بخور نه تلخ است و نه شور.
سوزنی (یادداشت ایضاً).
، دزد و راهزن و قطاع الطریق را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ژکور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آکو
تصویر آکو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
خلاصه چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نماز و برکت از مال خارج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکو
تصویر حکو
حکایت کردن، باز گفتن، حدیث کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهو
تصویر زهو
خودپسندی، دروغ، تازگی و شادابی
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعو
تصویر زعو
دادگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوک
تصویر زوک
خرامیدن، راه رفتن کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکا
تصویر زکا
جفت دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکش
تصویر زکش
لذت و طعم زمخت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکه
تصویر زکه
خشم، اندوه زینه جنگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکی
تصویر زکی
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاو
تصویر زاو
قوی و زیر دست و پر زور را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکو
تصویر رکو
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکن
تصویر زکن
تیزهوش زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکوه
تصویر زکوه
((زَ کا))
خلاصه چیزی، بخشی از مال که به مستمند و درویش دهند، زکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی