- زکه
- خشم، اندوه زینه جنگ افزار
معنی زکه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
قطره
قطعه
از چه
زن نوزاییده (تا چهل روز)
زاج سفید
زود خشم، گول، کوته بالا مرد
زمین برومند و پاک، مونث زکی
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
خلاصه چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نماز و برکت از مال خارج کنند
تیزهوش زیرک
لذت و طعم زمخت را گویند
خیکچه
زه (نطفه)
چیتک (برگزده چیزی) آفریکانیدن (برکت یافتن)، گوالیدن، فزونیدن، نیکی کردن، پاکی پاکیزگی، ده یک (ذبیح بهروز زکوه را تازی گشته ده یک پارسی می داند)
جفت دوتایی
مرغ ماهیخوار
گروه
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
آسیب وارد آمده کوفته، ضربان یافته، مغلوب، ربوده، دزدی شده، سکه زده مضروب، هم زده، آراسته مزین، بریده (شاخه های زیادی درخت) پیراسته، فرسوده کهنه، دلزده بی رغبت متنفر، از حدیده عبور داده زر زده، زدگی پارگی:) این پارچه زده دارد، (ساکن (حرف) :) ورازرود با اول مفتوح بثانی زده و الف مفتوح بزای منقوطه زده... (جهانگیری)
زن همسر، خشم ریزه گوسپند
برای تحقیر و توهین زن استعمال شود زنیکه
جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترکیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
کوفتن، خاک برخیزاندن باد شیر زنان یا جانوران نو زاییده آغوز فله
ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره
دایه
خارش
پاره ای از طعام، لقمه
آهنی که بدان مهر بر درهم و دینار زنند و با لفظ خوردن و زدن و نشاندن مستعمل است، آهنی که بدان بر سیم و زر نقش کنند
ترس بیم. شان شوکت، مهابت