جدول جو
جدول جو

معنی زکر - جستجوی لغت در جدول جو

زکر
(زُ کَ)
جمع واژۀ زکره. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکره شود
لغت نامه دهخدا
زکر
(تَ)
پر کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زکی
تصویر زکی
(پسرانه)
پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکر
تصویر شکر
(دخترانه)
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکریا
تصویر زکریا
(پسرانه)
آنکه خداوند او را ذکر می کند، نام یکی از آخرین پیامبران عهد قدیم، نام دانشمند و شیمیدان بزرگ ایرانی که کاشف الکل است، زکریای رازی
فرهنگ نامهای ایرانی
(زَکْ رَ وَ)
ابن قهرویه قرمطی که بسال 274 هجری قمری به عهد المکتفی باللّه خروج کرد و مذهب زندقه آشکار کرد و بر کوفه و دیاربکر و بعضی از شام مستولی شد و به حجاز رفت و در روز عرفه در حرم حاجیان را بکشت و خواستۀ حجاج ببرد و (خواست) راه کعبه معظم بسته گرداند، چنانکه دیگر کس به کعبه نرود، مکتفی لشکرها بفرستاد و در ترتیب لشکر مالها بذل کرد و ایشان را به کرات محاربات عظیم رفت تا سرانجام او را به دوزخ رسانیدند. قوافل حجاز همچنان از بیم او نمی یارستند آمدن.مکتفی سر او در ولایت بگردانید تا خبر قتل او شایع شد و حجاج بدان دلگرمی می گرفتند و عزیمت. (از تاریخ گزیده ص 338). رجوع به غزالی نامه، مجمل التواریخ، تجارب الامم، کامل ابن اثیر و فرهنگ فارسی معین ج 5 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
زکری. زکریاء. نام پیغامبری علیه السلام. (منتهی الارب). نام نبی علیه السلام. (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند که زکریا علیه السلام به اغوای شیطان به درخت پناه برده و غیرت الهی او را در زیر اره کشید. (آنندراج). نام پیغمبری از بنی اسرائیل. (ناظم الاطباء). خواندمیر آرد: زکریا بن ازان بن مسلم بن صدوق که نسبش به سلیمان بن داود می پیوست در آن زمان، پیغمبر مقتدا و صاحب قربان بنی اسرائیل بود و پیوسته در مسجد اقصی به عبادت باری سبحانه و تعالی قیام می نمود و آن جناب را پسر عمی بود موسوم به عمران بن ماثان. این عمران پدر مریم است و او را دختری دیگر بود از مریم بزرگتر، اشیاع نام که در فراش زکریا (ع) می غنود و منکوحۀعمران را، حنۀ بنت قافوذ می گفتند و این حنه در کبرسن... حامله شده به اتفاق عمران نذر کرد که چون آن فرزند متولد گردد، محرر باشد و معنی محرر آن است که به شغل دنیا اشتغال ننماید... چون اناث را بواسطۀ عذری که دارند قابلیت تحریر نیست عمران و حنه متفکر ومتحیر شدند، پس وحی الهی جهت قبول آن دختر و جواز محرر بودن او به زکریا نازل شد و عمران دختر خود را مریم نام نهاد... احبار رضا داده، زکریا مریم را ب خانه خود برد و همت عالی به تربیت او مصروف داشته. چون مریم قابلیت خدمت مسجد پیدا کرد، جهت او غرفه ای در آن مسجد تعمیر نموده و او را بدانجا آورد و هرگاه زکریا از مسجد اقصی بیرون می رفت در غرفۀ مریم را قفل می فرمود و در بعضی اوقات که نزد مریم می آمد در زمستان ثمار صیفی و در تابستان میوه های شتوی نزد او مشاهده می نمود... آنگاه زوجه زکریا اشیاع در نودوهشت سالگی... به یحیی حامله شد... بعد از حمل اشیاع یحیی، مدت 3 روز زکریا بر تکلم قادر نگشت... روایت اکثر و اشهر در این باب، آن است که چون مریم عذرا به عیسی حامله گشت و غیر از زکریا کسی با او ملاقات نمی نمود. یهود... جناب نبوی را به زنا متهم داشته، قاصد قتل او شدند و زکریا این معنی را فهم کرده به طریق فرار از میان آن اشرار بیرون رفت و در اثنای راه از درختی آوازی شنید که یا نبی الله به جانب من بیا و زکریا نزدیک آن درخت رفت و درخت شق شد، زکریا را در جوف خود جای داد و باز اجزایش بهم متصل گشت. شیطان گوشۀ جامۀ اورا بگرفت تا از درخت بیرون ماند و جمعی که از عقب زکریا متوجه بودند شیطان را بصورت انسان دیده، پرسیدند که پیری به این صفات در این راه بنظر تو درآمد؟ ابلیس جواب داد که من شخصی ساحرتر از آن پیر ندیدم، زیرا که به سحر این شجره را شکافت و در جوف آن پنهان شده و اینک گوشۀ جامۀ او بیرون مانده و قوم به تعلیم آن لعین، زکریا (ع) را با درخت به اره دو پاره کردند. اما اعتقاد وهب بن منبه آن است که شعیا (ع) بر این موجب کشته گشته و زکریا به مرگ طبیعی درگذشته... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 137- 139) : فتقبلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتاً حسناً و کفّلهازکریا کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً. قال: یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب. هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء. فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب. (قرآن 37/3).
بجای بد زکریا که کشته شد یحیی
گزیده ای که به پاکی بد از جهان اخیر.
ناصرخسرو.
چنین گویند که چهارساله بود تورات بیاموخت و چون هفت ساله شد یاد گرفته بود. (قصص الانبیاء).
حنه او را پیش گرفت و کوزۀ آبی و جاروبی بوی داد و در بیت المقدس آورد. زکریا در محراب نشسته بود. (قصص الانبیاء).
چه عقل را بدست امانی گرو کنم
چه اره بر سر زکریا برآورم.
خاقانی.
دم خنجر ز مژگانش لب اره از آن خنجر
به بسملگاه یحیی بوسه بر فرق زکریا زد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
از تیغ رخنه رخنه که بر تارک من است
افغان ز ارۀ زکریا برآورم.
ملا شانی تکلو (ایضاً).
ز بعد او، زکریا بماند هفتصد سال
بریده گشت بدو نیمه در میان شجر.
؟
رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 215، دائره المعارف فارسی و مادۀ بعد شود
مردی که در ایام عزیا در اراضی یهودا می زیست و ازاو شغل و خبری نداریم، لکن همین قدر میدانیم که در رؤیاهای خدائی بصیر بود (دوم تواریخ 26:5) دور نیست که مراد از ذکر این کلام آن باشد که او شخصی بسیار متقی بود و یا اینکه نبوت مخصوصی می داشت... و او پدر ابی یاابیه مادر آحاز و جدۀ حزقیا بود. (دوم پادشاهان 18:2 و دوم تواریخ 29:1). (از قاموس کتاب مقدس)
بطریرک بین المقدس در زمانی که ایرانیان آنجا را تسخیر و صلیب مقدس را تصرف کردند، وی تا زمان قتل کسری در اسارت بماند (614- 627 میلادی). و با صلیب به بیت المقدس بازگشت و در سال 631 میلادی درگذشت. (فرهنگ فارسی معین ج 5)
ابن یحیی بن صالح البلخی اللؤلؤی. از حفاظ حدیث بود و در سال 230 هجری قمری در بلخ درگذشت. او راست: کتاب الایمان. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 335)
ابن داود بن بکر نیشابوری، مکنی به ابویحیی و مشهور به خفاف است که حافظ حدیث و مفسر بود. او راست: التفسیر الکبیر. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 334)
یکی از آخرین انبیای عهد قدیم (قرن ششم قبل از میلاد). وی در عهد ترمیم هیکل اورشلیم که به امر نبوکد نصر منهدم شده بود می زیست ’نبوت زکریا’ از اوست و وی به تجدید روحانیت اسرائیل در عهدمسیح بشارت داده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل زکریای نبی و تورات کتاب زکریا و دائره المعارف فارسی شود
پسر برخیا که اشعیای نبی او را فی مابین خود و نبیه شاهد گرفت و نبیه حامله شده، پسری برای آن حضرت آورد، چنانکه در کتاب اشعیا 8:2 مذکور است قول صحیح آن است که او را بنی آساف می دانند. (دوم تواریخ 29:13). (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به زکریا پیغمبر بنی اسرائیل (مادۀ اول شود)
کسی که خداوند او را ذکر می فرماید) زکریا، پسر و جانشین یربعام دومین پادشاه اسرائیل است. دوم پادشاهان 14:29 که شش ماه سلطنت نموده از آن پس بدست شلوم گرفتار آمده مقتول گردید... (قاموس کتاب مقدس) رجوع به دائره المعارف فارسی شود
ابن الخطاب بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن حزم ابکلی محدث و اهل تطیله است که در سال 293 هجری قمری به مشرق به سفر حج رفت و در مکه کتاب النسب زبیر بن بکار را از جرجانی استماع کرد. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 170 شود
مراغی، مکنی به ابویحیی. او راست: العدد المعدوده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شیخ امام ابی یحیی زکریا المراغی از علمای صنف الثانی ازقرن ششم هجری. رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 130 شود
پسر یهویاداع است و قول صحیح و معتنابه آن است که نوۀ یهویاداع بوده در ایام آحز یا ویوآش به منصب کهانت رسید... (قاموس کتاب مقدس). رجوع به همین کتاب و دائره المعارف فارسی شود
ابن یحیی الضبی البصری الساجی (220- 307 هجری قمری) ، مکنی به ابویحیی الضبی. از محدثان و حفاظ بود. او راست: علل الحدیث. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 335 شود
ابن نداف که ابوحدیده ناهض بن عریب و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیه، ج 2 ص 160 و 181 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
در قاموس کتاب مقدس آرد: انجیل لوقا1: 5 کاهنی از فرقۀ ابیا و او پدر یحیی تعمیددهنده بود که حکایت او و زوجه اش با کمال وضوح مذکور است و ایشان هر دو پرهیزکار و نیکوکردار و درجمیع اوامر الهی ساعی بوده، در پی آن جد و جهد می نمود که روح القدس را داشته باشند. (انجیل لوقا 1: 6) وطریقۀ تولد یحیی بطور عجیب و اسلوب غریبی برای زکریا توضیح گشت و بجای خارق عادت بود که وی آن را تصدیق نتوانست نمود، لهذا محض تصدیق این مدعا در نفس خودطالب آیت و نشانی بود. بدین لحاظ گنگ شده تا روز هشتم بعد از تولد طفل ساکت و صامت بود و چون اهل خانه از او سؤال نمودند که طفل را به چه اسم بنامیم، او بفرمودۀ فرشته طفل را یحیی نامید و بدین وسیله مهر سکوت از زبانش برداشته به شکر حضرت سبحانی مشغول گردید... (قاموس کتاب مقدس). روحانی یهودی، کاهن هیکل اورشلیم شوهر قدسیه الیزابت ’الیصابات’ و پدر یوحنا معمد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماده قبل و دائره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
ابن طیفوری در بغداد متولد شد و در آن شهر نشو و نما یافت. تحصیل صناعات طب را در نزد پدر نمود، اگرچه در جزء علمی طب مقامی بلند پیدا ننمود، در مقام عمل بر اکثر همگنان خود فائق و بگاه معالجت مرتبۀ تقدم و برتری داشت و زمان شهرت و ترقی وی مقارن با زمان المعتصم باللّه عباسی است و در نزد افشین که از امرای معتصم بود، قدر و قربی فراوان داشت و در جنگ افشین با بابک خرم دین رئیس اطبای لشکر افشین گردید. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 404، تاریخ الحکماء ابن قفطی و عیون الانباء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
ابن احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالواحد بن عمراللحیانی الهیتانی صاحب تونس. سیوطی در صفدی آرد که وی فقیه، فاضل و در عربیت و غوامض معانی ادب بارع بود و در سرودن شعر سحر می نمود. مدتی وزارت عم خود المستنصر را داشت و سپس در سال 680 هجری قمری پادشاهی یافت آنگاه خلع شد و در سال 718 حج کرد و با تقی بن تیمیه ملاقات کرد و به تونس بازگشت و چون صاحب تونس مرده بود او را پادشاهی دادند و لقب القائم بامرالله یافت و چون یکی از خویشاوندان وی با او به مخالفت برخاست، پادشاهی را ترک گفت و به اسکندریه رفت و بدانجا بودتا در محرم 727 هجری قمری درگذشت. ولادت او سال 640 و اندی بوده است. (از روضات الجنات چ گلبهار ص 299)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
ابن یحیی بن خلاد الساجی البصری، مکنی به ابویعلی است که در بغداد اقامت داشت و از عبدالله بن داود الخریبی و اصمعی حدیث کرد و محمد بن خلف بن مرزبان و قاضی ابوعبداﷲ المحاملی از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ج 1 ص 520). او راست: کتاب فضائل البصره. رجوع به معجم البلدان ج 2 ص 270 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
ابن عیسی شعبی محدث است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(طَ)
زکریا بن الطیفوری. یوسف بن ابراهیم گوید: خبر داد مرا زکریا بن الطیفوری که هنگام محاربۀ بابک خرمی با افشین در لشکرگاه بودم که فرمان داد تعداد همگی تجار و دکاکین و پیشۀ هر یک از آنان را که در لشکرگاه میباشند تعیین و صورتی از آنان تنظیم کرده از نظر افشین بگذرانند، و مأمورین فرمان برده صورت را حاضر کرده بحضور افشین آوردند، چون شروع به خواندن اسامی آنان شد همین که بنام صیادله (دوافروشان) رسیدند افشین گفت: یا زکریا ثبت و ضبط اسامی دوافروشان برای ما نیکوتر و سودمندتر از اسامی سایر پیشه وران است، هر یک از آنان را باید بمعرض آزمایش گذاری تا بین آنها خیرخواهان از بدخواهان و دیانت پیشگان از بی دینان متمایز شوند. من گفتم حق تعالی امیر راگرامی داراد، یوسف لقوه ای کیمیائی اغلب در مجلس مأمون حضور می یافت و در همان مجلس هم به امور فنی خویش میپرداخت. روزی مأمون به وی گفت: یا یوسف در صناعت کیمیا چیزی نیست، یوسف گفت: آری یا امیرالمؤمنین اما آفت آن دوافروشانند، مأمون گفت: ویحک چگونه دوافروشان را آفت کیمیا شناختی، گفت: صیادله را عادت بر آن جاری است که هر کس از ایشان داروئی طلبد خواه در دکان وی آن دارو موجود باشد یا نباشد، گوید آن دارو دارم و از متاعی که در مخزن خویش دارد اندکی به وی دهد، و گوید این همان داروی منظور توست. اینک اگر امیرالمؤمنین صواب بیند نامی غیرمعروف برگزیند و بچند تن فرمان دهد که نزد داروفروشان رفته آن نام را بر هر یک از داروفروشان عرضه دارد و بگوید که بدین دارو نیازمند هستم، مأمون گفت: آن نام برگزیدم و آن ’سقطیثا’ است که مفهوم حقیقی آن ضیعه ای است نزدیک بغداد. آنگاه چند تن مأمور کرد که ببازار داروفروشان بروند و خواهان آن شوند. فرستادگان فرمان بردند و بهر داروفروشی که میگفتند سقطیثا داری، میگفت: آری، آنگاه از دکان خویش چیزی به دست فرستاده میداد و در مقابل وجهی میگرفت. فرستادگان هر یک بنوبت خود نزد مأمون آمد و چیزهای گوناگون از قبیل آنکه یکی دانه ای چند از تخم گیاهی، دیگری پاره ای از جنس سنگ، سه دیگر خردۀ ابریشم نزد مأمون نهادند. خلیفه بر پیشنهاد یوسف لقوه ای آفرین خواند و قطعۀ زمینی را که در جوار نهرکلبه بود به رسم تیول به وی بخشید و تاکنون آن قطعه زمین در دست ورثۀ یوسف لقوه ای باقی است و از محصول آنجا اعاشه میکنند. اگر امیر نیز مانند مأمون داروفروشان را آزمایش فرماید مقرون بصواب است. افشین دفتری از دفاتر اسروشنه طلب کرد و قریب بیست اسم از اسامی ادویه از آن بیرون ساخت و هر نامی را به یک تن سپرد که نزد داروفروشان رفته خریداری کند. مأمورین بنابر دستور نزد داروفروشان رفته و اسامی به آنان عرضه داشته، بعضی بکلی منکر شناختن دارو شدند و پاره ای دیگر گفتند ما این دارو را داریم و وجهی از حامل آن اسم گرفته و از دکان خویش چیزی به وی میدادند. چون مأمورین نزد افشین بازگشتند و هر یک گزارش خویش را تقدیم داشت افشین جمیع داروفروشان را احضار کرد و آنان را که منکر شناسائی داروها شده بودند بوسیلۀ منشوری اجازت داد که در لشکرگاه مقیم و مشغول کار خود باشند و مابقی داروفروشان را از لشکرگاه بیرون ساخت و اجازۀ اقامت در معسکر بدیشان نداد و منادی در لشکر روانه داشت که بنفی و تبعید آنان از لشکر ندا دردهد واعلام دارد که هر یک از تبعیدشدگان احیاناً در لشکرگاه دیده شوند خونشان مباح باشد، و نامه ای بمعتصم خلیفه بنوشت که چند تن داروفروش متدین و باامانت جهت لشکر اعزام و همچنین پزشکی چند حاذق روانه دارد. معتصم نیز پس از تحسین و آفرین افشین آنچه را استدعا کرده بود مقرون به اجابت داشت. (عیون الانباء ج 1 ص 157)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
قزوینی عمادالدین محمود (... 682 هجری قمری). وی در ادب و شعر صاحب قریحه بود و به جغرافی آشنائی و علاقۀ تام داشت. از تألیفات اوست: عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، آثارالبلاد و اخبارالعباد. (فرهنگ فارسی معین ج 5). صاحب اعلام زرکلی آرد: زکریا بن محمد بن محمود (605- 682هجری قمری). از سلالۀ انس بن مالک الانصاری النجاری. مورخ و جغرافی دان و از قضات بود. در (قزوین بین رشت و تهران) متولد شد و به شام و عراق رفت و امر قضاء واسط و حله را در دوران مستعصم عباسی بعهده گرفت و کتابهای فراوانی تصنیف کرد، از آنجمله... رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 620، لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 643و 783، فرهنگ ایران باستان ص 297، از سعدی تا جامی ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت، چهارمقالۀ نظامی، تاریخ مغول اقبال و احوال و اشعار رودکی ص 869 و 1041، شدالازار ص 69 و 311 و روضات الجنات ص 300 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
مولتانی بهاءالدین و مشهور به بهاءالحق، پیشوای طریقۀ سهروردی که نزدیک مولتان بسال 565هجری قمری متولد شد. وی در بغداد به حلقۀ ارادت شیخ شهاب الدین سهروردی درآمد و بعدها خلیفۀ او گردید. زکریا در مولتان اقامت گزید و فخرالدین عراقی از مشاهیر شعرای ایران در هفده سالگی به مولتان رفت و قریب بیست ودو سال در خدمت شیخ زکریا بود و از او خرقۀ ارشاد گرفت و جانشین شیخ گردید. رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5، تاریخ مغول اقبال ص 538 و حبیب السیر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یَلْ اَ ری ی)
ابن محمد بن زکریا الانصاری السنیکی المصری، مکنی به ابویحیی (823- 926 هجری قمری). شیخ الاسلام و قاضی مفسر و از حفاظ حدیث بود. در سنیکه (ناحیه ای به شرق مصر) متولد شد و به عسرت زندگی می کرد و گاهی بر اثر شدت گرسنگی پوست خربزه را شبانگاه جمع میکرد و پس از شستن، آنها را می خورد، ولی چون مقام فضل او آشکار شد برای او هدایائی میرسید و کتابهای نفیسی گرد می آورد و خوانندگان را به مال ودانش بهره مند می ساخت و در زمان سلطان قایتبای چرکسی به اصرار فراوان منصب قاضی القضاتی را پذیرفت و چون در بعضی از اعمال سلطان عدول از حق را مشاهده کرد، نظر خود را بوی نوشت و او را از ظلم بر حذر داشت و سلطان او را از این شغل معزول ساخت و تا آخر عمر به امور علمی پرداخت. او راست: فتح الرحمن در تفسیر، شرح بخاری، فتح الجلیل، تعلیقی بر تفسیر بیضاوی، شرح ایساغوجی در منطق، شرح الفیۀ عراقی، شرح شذور الذهب در نحو و جز اینها. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 334 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا ئو نَ)
جمع زکریا در حالت رفع. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ ری یَ / زَ کَ ری یَ)
بز مادۀ سخت سرخ. (منتهی الارب). مؤنث زکری. یقال: عنز زکریه، بز مادۀ سخت سرخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قابل الذکر، یکی از امرای دلیر افرائیمی که در جنگ آحاز سردار پقح پادشاه اسرائیل بود و محتمل است که همان شخصی باشد که در کتاب اشعیا 7: 6 بن تب ئیل خوانده شده که رصین و پقح در خیال آن بودند که وی را بر یهودا شهریاری دهند. یازده نفر به این اسم در کتاب مقدس وارد گشته. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(زَ ری ی / زَ کَ ری ی)
سخت سرخ. (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد ذیل زکریاء شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
خیک شراب و سرکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). ج، زکر. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا نِ)
تثنیۀ زکریاء (ممدود) در حالت رفع، یعنی دو زکریا. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
فراهم آمدن شراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آمدن شراب در خیک. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، کلان گردیدن شکم کودک و نیکو حال شدن او. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلان و مانند خیک شدن شکم کودک و نیکو حال شدن وی. (از متن اللغه) ، پر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر شدن شکم کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
صورت کلمه زکریاء (ممدود) در حال اضافه به یای متکلم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
دهی از دهستان شبانکاره است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا نَ)
جمع واژۀ زکریاء (ممدود) در دو حالت نصب و جر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَری یا وی ی)
منسوب به زکریا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به زکریائی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا یَ)
تثنیۀ کلمه زکریا (ممدود) در حال اضافه به یاء متکلم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زکریا
تصویر زکریا
نام پیغامبری علیه السلام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکره
تصویر زکره
خیکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زهر
تصویر زهر
سم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زفر
تصویر زفر
صفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبر
تصویر زبر
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره