جدول جو
جدول جو

معنی زؤزئه - جستجوی لغت در جدول جو

زؤزئه
(زُ ءَ زِ ءَ)
لغتی است در زآزئه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جوهری بتوهم آنکه معتل است این ماده را در معتل واوی آورده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوزه
تصویر زوزه
نالۀ سگ، بانگ شغال
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لَهَْ وُ)
ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، هر دو بازو و سر و دم برداشته. تیز رفتن شترمرغ. (آنندراج) ، حرکت دادن چیزی را. (آنندراج). رجوع به ناظم الاطباء و منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
نوحه را گویند. (برهان). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گریه و ناله و زاری. (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث). ناله و مویه. (فرهنگ فارسی معین) ، نالۀ سگ. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نالۀ سگ و شغال. (فرهنگ فارسی معین). آوای شغال و سگ و گرگ، چون بکشد آواز خود را گاه سرما و امثال آن. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زُ زِ ءَ)
قدر زآزئه، دیگ بزرگ که یک شتر گوشت پزد. (منتهی الارب). قدر عظیمه تضم الجزور. (اقرب الموارد). رجوع به زئزئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از ’زوزی’، اندک و حقیر شمردن کسی را، راندن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
از ’زوی و’، پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن کسی را. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را گنجشک معنی کرده است، رجوع به دزی ج 1 ص 614 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ وَ یَ)
از ’زوی و’، دیگ بزرگ که یک شتر گوشت پزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زوازیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَغْ غُ)
مرکّب از: ’وزء’، استوار بستن چیزی را در ظرفی، پرکردن خنور و مشک را، افکندن ناقه سوار خود را، بهر سوگند، سوگند دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَزْ زَ رَ)
نعجه مؤزره، میش دست و پا سیاه که گویا ازار سیاه پوشیده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَزْ زِ لَ)
مؤزله، سال قحطآور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ زِ لَ)
مؤزّله. سنهمؤزله، سال قحطآور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ یَ)
از ’زوزی’، کوتاه درشت و فربه و بزرگ. یقال: قدر زوازیه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیه، ای قصار غلاظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ آ زِ ءَ)
دیگ بزرگ. (از اقرب الموارد). دیگ بزرگ که یک شتر گوشت پزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوزاه
تصویر زوزاه
خرد انگاشتن، راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوزه
تصویر زوزه
ناله و زاری سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوزه
تصویر زوزه
((زِ))
ناله، ناله سگ و شغال
فرهنگ فارسی معین
جیغ، ضجه، فریاد، مویه، ناله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گریه ی همراه با ناله
فرهنگ گویش مازندرانی