جدول جو
جدول جو

معنی زولینگن - جستجوی لغت در جدول جو

زولینگن
(زُ گِ)
شهری در آلمان غربی (رنانی دو نورد وستفالی) که 172800 تن سکنه داردو کارد و چاقوسازی آن معروف است. (از لاروس). رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5 و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَوْ وَ)
جمع واژۀ اولین: خدای تعالی او را خبر داد از خبر اولینان و آخرینان. (ابوالفتوح ج 3 ص 319). او را بر مقام تمنا کنند اولینان و آخرینان. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 379)
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است بر ساحل نهر ((آلپ)) بفاصله 7هزارگز از کارلسروهه، دارای 5300 سکنه
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کشوری در آلمان مرکزی که در سالهای 1919-1921م. از اتحاد دولتهای کوچک: رئوس، ساکس التن بورگ، ساکس گوتا و... تشکیل یافت. مرکز آن ارفورت است و این قسمت 15643 مترمربع وسعت و 3000000 تن سکنه دارد. (از لاروس). رجوع به مادۀ بعد و قاموس الاعلام ترکی ذیل تورینگه شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
شهری است در آلمان غربی که بر کنار نکار واقع است و در حدود 36000 تن سکنه دارد. دانشگاه معروف آن در سال 1477 میلادی تأسیس یافته است. (از لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’توبینکه’ شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
شهری است از آلمان غربی (در ناحیۀ باس ساکس) ، در جنوب غربی هارتز در کنار لاین. این شهر دارای دانشگاه و صنایع آلومینیوم سازی است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
فارسی غلیوازه و هندی چیل. (الفاظ الادویه). به معنی تواکن...، یعنی غلیواج. (شرفنامه از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 308 ب). رجوع به مادۀ قبل و تواکن شود
لغت نامه دهخدا
به لغت مازندرانی قسم اخیر قرصعنه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قرصعنه و قرصعنۀ مسدس و واژه نامۀ طبری ص 136 شود
لغت نامه دهخدا
نوعی بازی که در آن بازیکنان باید نشانه های چوبی بطری مانند را با پرتاب گوی سرنگون کنند
فرهنگ فارسی معین
از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالش، زیر سری، پارچه ای که چهارگوشه ی آن را گره زنند و
فرهنگ گویش مازندرانی
سبزی خودرو و معطر خوراکی، تاول هایی شبیه به زگیل
فرهنگ گویش مازندرانی