جدول جو
جدول جو

معنی زولارود - جستجوی لغت در جدول جو

زولارود
رودی به آذربایجان غربی که خره های کهنه شهر و شاهپور را آب دهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رودی در ناحیۀ سلماس آذربایجان غربی که به دریاچۀ ارومیه می ریزد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودازود
تصویر زودازود
زودبه زود، تندتند، به زودی، شتابان، به تعجیل
فرهنگ فارسی عمید
دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش در 3 هزارگزی جنوب طوالش کنار راه شوسۀ هشت پر به انزلی، جلگه، معتدل و مرطوب و مالاریائی با 2094 تن سکنه، آب آن از رود خانه گرگانرود و طولارود، محصول آنجا غلات و برنج و عسل و به، شغل اهالی زراعت و شال بافی است، دو قهوه خانه سر راه شوسه دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول که در 38 هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 637 هزارگزی تهران نزدیک ایستگاه راه آهن (بهمین نام) واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا بوسیلۀ موتور راه آهن تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و کارگری و صنایع دستی زنان قالی بافی است، ساکنین آن از طایفۀ لر هستند، این آبادی معروف به گرماسیر نیز می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
زودبزود، با فاصله زمانی اندک، (فرهنگ فارسی معین) : و این چنان باشد که بامداد از خواب شب برخیزد، چند مجلس بنشیند زودازود پس ساکن شود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، و موی ستردن زودازود و سر خاریدن و شانه کردن مسام را بگشاید و نزله را تحلیل کند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)، و موی سر زودازود باز کردن، (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)، شتاب شتاب، (آنندراج)، شتابان، بسرعت، (فرهنگ فارسی معین)، به تعجیل و معجلاً و به سرعت و فوراً و به زودی و سریعاً، (ناظم الاطباء) :
جهان مثل چو یکی منزلیست بر ره خلق
در او همی گذرد فوج فوج زودازود،
ناصرخسرو،
و بدین سبب مثانه را نگاه نتوان داشت تا جمله شود و به اختیار بیرون کند لکن اندک اندک بدو می رسدو زودازود دفع می کند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
شه ز گرمی سیاستم فرمود
در هلاکم مکوش زودازود،
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 111)،
رفت پنهان به باغ زودازود
خام بنهاد و پخته را بربود،
امیرخسرو (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
شارل پیر. شاعر فرانسوی (1732-1776 میلادی) و نویسندۀ ’منظومه ها’ است. اشعار او لطیف و زیبا ولی عاری از ابداع است. در سال 1776 میلادی به عضویت آکادمی فرانسه نائل گردید، ولی پیش از ورود به آکادمی درگذشت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از توابع اصفهان و دارای معدن زغال سنگ است، قطر رگه های آن به یک متر و شصت سانتیمتر میرسد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 236 و 40)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش طالقان شهرستان تهران. در کوهستان واقع شده و سردسیر است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ مَ)
دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 68 هزارگزی شمال باختری سیردان و 3 هزارگزی راه عمومی. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 212 تن سکنه است و زبان اهالی آن ترکی است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات وپنبه است. شغل اهالی زراعت است. دارای راه مالرو و صعب العبور می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
بانی مذهبی در قرن چهاردهم میلادی در انگلستان. گویند در فلمنک بزاده و در آلمان آغاز نشر مذهب خویش کرده است و بیست هزار کس بدو گرویده اند. وی اکثر آئین ها را رد و انکار کرده است، پس از محکومیت به اعدام از طرف محکمه انقلابی (انکیزیسیون) در 1322 میلادی در قولونیه (کلنی) به آتش سوخته شد
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ماورأالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان) (انجمن آرا). ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اسدی گوید: ورارود ماوراءالنهر است. فردوسی گوید:
اگر پهلوانی ندانی زبان
ورارود را ماوراءالنهر خوان.
(لغت فرس ص 109).
جهانگیری آرد: ورارود با اول مفتوح و رای ثانی مضموم و واو مجهول و ورازرود با اول مفتوح به ثانی زده و الف مفتوح به زای منقوطه زده و ورزرود به اول مفتوح به ثانی زده و زای منقوطۀ مکسور و رای مضموم نام ماوراءالنهر است. و در صحاح الفرس نیز آمده:ورارود ماوراءالنهر است. (فرهنگ نظام). و در فهرست ولف مستقلاً ورارود نیامده اما ورزرود را به معنی سرزمین ماوراءالنهر آورده، و به فرهنگ عبدالقادر شمارۀ 2644 ارجاع کرده است ولی بیت مزبور را در شاهنامه های مأخذ خود نیافته است. رشیدی گوید آزارود و زارود، ماوراءالنهر. فخری گوید:
یک موی مباد از سر او کم که جهان را
آن موی به از جمله سمرقند و ازارود.
و رودکی (چنین است !) گوید:
اگر پهلوانی ندانی زبان
وزارود را ماورالنهر دان.
و گاهی به مد الف و غیرمد و حذف کلمه رود نیز آید چنانکه گویند سیب آزا، یعنی سیب ماوراءالنهر. مؤلف سراج ازارود (بالکسر و بفتح نیز) بدین معنی مخفف (از آن روی رود) و از رود به حذف الف دوم مخفف آن و آزارود به مد و آزا تنها به مد و به غیر مد غیر ثابت و ورارود (ثانی رای مهمله) غلط وتصحیف ازارود چه ورا به معنی آنطرف عربی است نه پهلوی و تبدیل الف به واو جائز. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی ذیل آزارود). ولی وجه اشتقاق سراج درست نمی نماید. ورازود هم که برهان آورده تصحیف است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(هَِ غَ رِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که 289 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله، انگور، هلو و زردآلو، و کاردستی مردم چادرشب بافی و گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
از ده های وازین طسوج قم است، (تاریخ قم ص 119)
از دیه های بخش ورۀ قم، (تاریخ قم ص 138)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زودازود
تصویر زودازود
شتابان، با عجله
فرهنگ فارسی معین
از توابع دشت سر در بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی