نام دو روستا است که در دهستان میان آب (بلوک شعیبیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز واقعند، و به زویه بالا و زویه پایین معروفند. نخستین 140 تن و آن دیگر90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام دو روستا است که در دهستان میان آب (بلوک شعیبیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز واقعند، و به زویه بالا و زویه پایین معروفند. نخستین 140 تن و آن دیگر90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نوحه را گویند. (برهان). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گریه و ناله و زاری. (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث). ناله و مویه. (فرهنگ فارسی معین) ، نالۀ سگ. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نالۀ سگ و شغال. (فرهنگ فارسی معین). آوای شغال و سگ و گرگ، چون بکشد آواز خود را گاه سرما و امثال آن. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا)
نوحه را گویند. (برهان). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گریه و ناله و زاری. (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث). ناله و مویه. (فرهنگ فارسی معین) ، نالۀ سگ. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نالۀ سگ و شغال. (فرهنگ فارسی معین). آوای شغال و سگ و گرگ، چون بکشد آواز خود را گاه سرما و امثال آن. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا)
از ’زوزی’، کوتاه درشت و فربه و بزرگ. یقال: قدر زوازیه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیه، ای قصار غلاظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئه شود
از ’زوزی’، کوتاه درشت و فربه و بزرگ. یقال: قِدْر زوازیه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجل او قوم زوازیه، ای قصار غلاظ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زؤازئه شود
از ’زوزی’، اندک و حقیر شمردن کسی را، راندن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود از ’زوی و’، پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن کسی را. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
از ’زوزی’، اندک و حقیر شمردن کسی را، راندن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود از ’زوی و’، پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن کسی را. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
ناقۀ گوشه گیر از شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ناقه ای که قوت رفتن در وی مجتمع باشد یا سرشتی دارد که در آن سرشت و در خوش رفتاری وی دیگر شتران به وی نمیرسند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
ناقۀ گوشه گیر از شتران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ناقه ای که قوت رفتن در وی مجتمع باشد یا سرشتی دارد که در آن سرشت و در خوش رفتاری وی دیگر شتران به وی نمیرسند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)