جدول جو
جدول جو

معنی زوزاه - جستجوی لغت در جدول جو

زوزاه(تَ)
از ’زوزی’، اندک و حقیر شمردن کسی را، راندن و دفع نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
از ’زوی و’، پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راندن کسی را. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
زوزاه
خرد انگاشتن، راندن
تصویری از زوزاه
تصویر زوزاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوزه
تصویر زوزه
نالۀ سگ، بانگ شغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواه
تصویر زواه
قوت و غذای زندانیان و اسیران، رواه، برای مثال بندیان داشت بی پناه و زواه / برد با خویشتن به جمله به راه (عنصری - ۳۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
مرد متکبر زشت هیئت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، متکبر بدون شایستگی. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ وَ یَ)
از ’زوی و’، دیگ بزرگ که یک شتر گوشت پزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زوازیه شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را گنجشک معنی کرده است، رجوع به دزی ج 1 ص 614 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ)
بلوک نیکویی است بین کوههای ارمنیه و آذربایجان و دیاربکر و موصل و مردم آنجا ارمنی و کردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ زا ءَ)
چالاکی و شتابی و زودی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در سه فرسخی مرو، (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
زیزاءه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
طعامی باشد که بجهت زندانیان مهیا سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طعامی بود که به زندانیان دهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 469). طعامی باشد که از بهر زندانیان سازند. (صحاح الفرس). طعامی که برای زندانیان پزند... (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ اسدی چ پاول هورن می نویسد: طعامی بود که برای زندانیان سازند. گویند این طعام زواه فلان زندانیست. عنصری گفت:
بندیان داشت بی پناه و زواه
برد با خویشتن به جمله براه.
در اسدی خطی به کتابت 766 هجری قمری می نویسد: ژواه (با ژ سه نقطۀ فارسی) طعامی بود که به زندانیان دهند، عنصری گوید... و در کتاب لغتی که ظاهراً همان فرهنگ اسدی است و در حاشیۀ اسدی خطی به کتابت 766 با خط و تاریخ متن، در کلمه زوار می نویسد: زوار آن بودکه در بندی یا در زندانی در بود او کاری همی کند. عنصری گوید:
بندیان داشت بی زوار و گناه
برده با خویشتن به جمله براه.
و ناچار از دو صورت بیت عنصری یکی صحیح و دیگری غلط است و چون برای زوار شواهد بسیاری از بزرگان شعرای قدیم چون فردوسی و ناصرخسرو هست و برای زواه جز این بیت که بصورت زوار هم ضبط شده شاهد دیگری نیست باید گفت صورت زوار صحیح و زواه غلط است و اگر شاهد دیگری برای زواه یافت نشود بی شبهه این کلمه مخلوق همین شعر که به غلط خوانده شده است می باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زوار شود، مهرۀ کمان گروهه را نیز گفته اند و آن گلوله ای باشد از گل بمقدار فندقی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در نسخۀ وفائی بمعنی مهرۀ کمان گروهه گفته و در تحفه زواله نیز آورده. (فرهنگ رشیدی). ظاهراً مصحف زواله. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زواله شود
لغت نامه دهخدا
در ترکی گریه و نوحه و شور و غوغا، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
نوحه را گویند. (برهان). آواز نوحه گر. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گریه و ناله و زاری. (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی گریه و نوحه و شور و مشغله یعنی غوغا. (غیاث). ناله و مویه. (فرهنگ فارسی معین) ، نالۀ سگ. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نالۀ سگ و شغال. (فرهنگ فارسی معین). آوای شغال و سگ و گرگ، چون بکشد آواز خود را گاه سرما و امثال آن. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوزا
تصویر زوزا
ترکی گریه مویه زاری شور گمان می رود بر گرفته از زوزه پارسی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوزه
تصویر زوزه
ناله و زاری سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواه
تصویر زواه
((زِ))
غذایی که برای زندانیان و اسیران درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوزه
تصویر زوزه
((زِ))
ناله، ناله سگ و شغال
فرهنگ فارسی معین
جیغ، ضجه، فریاد، مویه، ناله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گریه ی همراه با ناله
فرهنگ گویش مازندرانی