جدول جو
جدول جو

معنی زورگو - جستجوی لغت در جدول جو

زورگو
زورگوینده، آنکه دیگری را به زور مجبور به قبول امری بکند
تصویری از زورگو
تصویر زورگو
فرهنگ فارسی عمید
زورگو
جابر، ستمگر، قلدر، مستبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ دَ / دِ)
مفتری و دروغگوی، (آنندراج)، افتراکننده و بهتان نهنده و دروغگوی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است دهستان سیاهوی بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع بر سر راه مالرو قلعه ماضی به سیاهو. این دهکده کوهستانی و گرمسیر و با 2311 تن سکنه است. آب آن ازرودخانه و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
آن ربر ژاک. رجل اقتصادی فرانسه (1727-1781 میلادی) وی در زمان لوئی شانزدهم وزیر مالیه گردیده و میخواست طبق نظریات فیزیوکراتها اصلاحاتی عمیق بعمل آورد. گمرک داخلی را ملغی کرد و آزادی تجارت و صنعت را برقرار ساخت ولی نتوانست بر سوء نیت طبقات ممتاز غالب آید و بزودی مورد بی لطفی دربار واقع شد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
پهلوان و بهادر و دلیر و جنگجوی. (ناظم الاطباء). پهلوان. (آنندراج) :
نبود میل جوانان سیمبر ما را
به زور عاشق خود ساخت زورگر ما را.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گو گُ)
گاسپار (1783- 1852 میلادی). ژنرال فرانسوی که در ورسای متولد شد. وی در جزیره سنت هلن با ناپلئون همراه بود و ناپلئون خاطرات خود را برای او املا کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زورگوی
تصویر زورگوی
افترا کننده و بهتان زننده و دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورگویی
تصویر زورگویی
استعمار
فرهنگ واژه فارسی سره
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو زرد رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی