جدول جو
جدول جو

معنی زورنک - جستجوی لغت در جدول جو

زورنک
زورنگ. در سه نسخۀ خطی مهذب الاسماء، در معنی کلمه حرّیف بمعنی تند و تیز و زبان گز آمده است و در جای دیگر نیافتم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خداوند زور، توانا، (شرفنامۀ منیری)، بازور، پرزور، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زورآور و توانا و قوی، (ناظم الاطباء)، زورمند، زورین، هر چیز پرزور و قوی، (از بهار عجم) (از آنندراج) :
چنان کندش از بازوی زورناک
که بربودش از باد و دادش به خاک،
میرخسرو (از بهار عجم) (از آنندراج)،
رجوع به زورمند و زورین شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را ’مقام صوت و موسیقی’ معنی کرده است. رجوع به دزی ج 1 ص 590 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
بزرگی و حشمت و بزرگواری و عظمت و جاه و جلال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مرغی است و عرب آنرا حمر یا حمّر نامد. پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک. (از یادداشتهای بخطمرحوم دهخدا). سقده، پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و به فارسی آنرا زورک گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ وَنْ نَ)
از ’زن ک’، پست بالای متکبر زشت روی و آنکه خود را زائد از قدر خود شناسد و در اطوار خود چنان بنماید که خیر و نیکویی دارد و حال آنکه نداشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوتاه بالا زشت روی خرامان رفتار، یا مرد متکبر و لاف زن. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد کوتاه خرامان رفتار که رتبه و درجۀ خود را بلند می کند و همیشه در شگفت است و با آنکه خیر و نیکویی در وی نیست خود را نیکو می پندارد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
زن شتاب پیشی و سبقت گرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
قسمی است از ماهی. (از اقرب الموارد). سفره ماهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زونک
تصویر زونک
کوتاه قد، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
زبانه، کلون در
فرهنگ گویش مازندرانی
اغلب اوقات، بیشتر موارد
فرهنگ گویش مازندرانی