جدول جو
جدول جو

معنی زودگوار - جستجوی لغت در جدول جو

زودگوار
(شِ)
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودباور
تصویر زودباور
آنکه سخن کسی را زود و بی اندیشه باور می کند، ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
ویژگی خوراکی که زود هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ/ خُدْ خوا / خا)
غم خور. آنکه با غم خود را نابود میکند. خودخور. آنکه غم خویش بکسی نگوید
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ سَ)
خودسر. مستبدبالرأی. (از آنندراج) :
بر صف هندوی آهم چون زند
ترک گردون خودسواری بیش نیست.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ پَ سَ)
خوش گوارنده. هنی. سریعالانهضام. سریعالهضم. سبک. زودگذر. زودگوار. مفرح. زودهضم. (یادداشت مؤلف) ، نکو. ملایم. خوب. سازگار. که طبیعت در آن خوش شود و آرام یابد از آب یا هوا یا شربت یا می و جز آن:
هوایش نکو چون هوای بهار
زمین خرم آبش نکو خوشگوار.
فردوسی.
همه آبها روشن و خوشگوار
همیشه بر و بوم او چون بهار.
فردوسی.
بت دل نواز و می خوشگوار
پرستید و آگه نبد او ز کار.
فردوسی.
چو گشتند مست از می خوشگوار
برفتند از ایوان گوهرنگار.
فردوسی.
می ده چهار ساغر تا خوشگوار باشد
زیرا که طبع عالم هم بر چهار باشد.
منوچهری.
اگر پند حجت شنودی بدو شو
بخور نوش خور میوۀ خوشگوارش.
ناصرخسرو.
اگر سازوار است و خوش مر ترا
بت رودساز و می خوشگوارش.
ناصرخسرو.
هرچند بخوب و خوش سخنها
خرمای عزیز و خوشگوارم.
ناصرخسرو.
رودی است معروف کی به اصطخر و مرودشت آید آبی خوشگوار است. (فارسنامۀ ابن البلخی). و آب آن رود آبی خوشگوار و آبادان است. (فارسنامۀ ابن البلخی).
تا روز طرب در بهار عشرت
بازار می خوشگوار دارد.
مسعودسعد.
بکام و حلق رعیت ز دادکاری تو
رسیده شربت انصاف خوشگوار تو باد.
سوزنی.
کم خور خاقانیا مائدۀ دهر از آنک
نیست ابا خوشگوار هست ترش میزبان.
خاقانی.
مژگان پر ز کینت در غم فکنده دل را
لبهای شکرینت غم خوشگوار کرده.
خاقانی.
به گنجینۀ تخت بارش دهند
چو خواهد می خوشگوارش دهند.
نظامی.
مبادا کزان شربت خوشگوار
نباشد چو من خاکیی جرعه خوار.
نظامی.
آدم از دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار.
نظامی.
ضرورت علی الجمله خیام وار
گرفتم بکف بادۀ خوشگوار.
نزاری قهستانی (دستورنامه).
گلبن عیش می دمد ساقی گلعذار کو
باد بهار می وزد بادۀ خوشگوار کو.
حافظ.
معنی آب زندگی و روضۀ ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست.
حافظ.
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی.
حافظ.
ما عیب کس بمستی و رندی نمی کنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم.
حافظ.
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشک را بمی خوشگوار بخش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ)
زودگذر. که زود گذرد: عجلی ̍، کمان تیز زودگذار. (از منتهی الارب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، زوددرگذرنده. زودعفو:
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوشگوار
تصویر نوشگوار
در گوارایی چون آب زندگانی (زیرا که چشمه نوش چشمه آب حیوان است) : (نوش ساقی و جام نوشگوار گرم تر کرده عشق را بازار) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
غذایی که بسهولت هضم گردد گوارا، لذیذ خوش مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود گوار
تصویر زود گوار
زود هضم، سریع الهضم، خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
((وَ))
ساده لوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
((~. گُ))
خوش مزه، گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
ساذجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
Gullible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
crédule
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
騙されやすい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خوشایند، دلپذیر، لذّت بخش، ملودیک، مطلوب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
سادہ لوح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
সহজ বিশ্বাসী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
เชื่อง่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
mnyenyekevu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
saflık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
विश्वास करने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
תמים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
잘 속는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
mudah tertipu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
goedgelovig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
credulone
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
crédulo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
容易受骗的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
łatwowierny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
довірливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
leichtgläubig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
доверчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودباور
تصویر زودباور
crédulo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی