زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد: تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری. فرخی. موافقان را مهرت نبید نوش گوار مخالفان را خشم تو زهر زودگزای. فرخی
زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد: تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری. فرخی. موافقان را مهرت نبید نوش گوار مخالفان را خشم تو زهر زودگزای. فرخی
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
آنکه زود به صلح گراید، (از آنندراج)، که کینه به دل نگیرد و بدی گذشته را به اندک زمانی از خاطر دور سازد: در حق آن کش بر خود داشتی دیرخصومت شو و زودآشتی، امیرخسرو (از آنندراج)، کودکان زودجنگ و زودآشتی باشند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آنکه زود به صلح گراید، (از آنندراج)، که کینه به دل نگیرد و بدی گذشته را به اندک زمانی از خاطر دور سازد: در حق آن کش بر خود داشتی دیرخصومت شو و زودآشتی، امیرخسرو (از آنندراج)، کودکان زودجنگ و زودآشتی باشند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)