جدول جو
جدول جو

معنی زودگشای - جستجوی لغت در جدول جو

زودگشای(شِ / شُ مُ دَ / دِ)
آنچه زود بگشاید مانند قفل و امثال آن. (آنندراج). قفلی که بسهولت و آسانی گشاده گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ گُتَ / تِ)
زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد:
تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی
تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری.
فرخی.
موافقان را مهرت نبید نوش گوار
مخالفان را خشم تو زهر زودگزای.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ)
زودگذر. که زود گذرد: عجلی ̍، کمان تیز زودگذار. (از منتهی الارب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، زوددرگذرنده. زودعفو:
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
تنگدلی. کم حوصلگی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت زودخشم. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
آنکه زود به صلح گراید، (از آنندراج)، که کینه به دل نگیرد و بدی گذشته را به اندک زمانی از خاطر دور سازد:
در حق آن کش بر خود داشتی
دیرخصومت شو و زودآشتی،
امیرخسرو (از آنندراج)،
کودکان زودجنگ و زودآشتی باشند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مامْ)
فاتح هند. که هند را تسخیر کند. این لقب بیشتر به سلطان محمود اطلاق شده است:
نزد محمودشاه هندگشای
قصۀ هندوی ایاز فرست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا