به سرعت و چالاکی گردنده. (ناظم الاطباء). سریعالحرکه. تندگردنده. تیزگرد. که در اندک زمانی گردد و حالتی دیگر بخود گیرد: ای فلک زودگرد وای بر آن کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو. دو پره چو پرگار مرکزنورد یکی دیرجنبش یکی زودگرد. نظامی
به سرعت و چالاکی گردنده. (ناظم الاطباء). سریعالحرکه. تندگردنده. تیزگرد. که در اندک زمانی گردد و حالتی دیگر بخود گیرد: ای فلک زودگرد وای بر آن کو به تو ای فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو. دو پره چو پرگار مرکزنورد یکی دیرجنبش یکی زودگرد. نظامی
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)
چون جای گره چوبها سنگین تر از نقاط دیگر آن میباشد، مراد از عود گره، عود سنگین بود که در آب غرق شود. و آن را اهل هند اگرطوبیا خوانند. ترجمه عود غرقی و بهترین ِ عودها است. (از آنندراج) : ز عود گره بارها بسته تنگ که هر باراز او بود صد من به سنگ. نظامی (از آنندراج)