جدول جو
جدول جو

معنی زودگذار - جستجوی لغت در جدول جو

زودگذار(شِ کُ)
زودگذر. که زود گذرد: عجلی ̍، کمان تیز زودگذار. (از منتهی الارب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، زوددرگذرنده. زودعفو:
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنچه زود می گذرد و به پایان می رسد مثلاً عمر زودگذر، زندگی زودگذر، دنیای زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ مُ دَ / دِ)
آنچه زود بگشاید مانند قفل و امثال آن. (آنندراج). قفلی که بسهولت و آسانی گشاده گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
روزن باد که گذرگاه باد باشد. (آنندراج). روزنی که روی بر باد بود و بادگیر. (ناظم الاطباء: بادگزار (کذا)). آنجا که همیشه باد درگذرد. منخرق الریح. بادگذر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ تَ / تِ)
زودگذرنده. آنچه که زود گذرد. آنچه که به سرعت محو شود: دنیای زودگذر. تبسم زودگذر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ گُتَ / تِ)
زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد:
تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی
تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری.
فرخی.
موافقان را مهرت نبید نوش گوار
مخالفان را خشم تو زهر زودگزای.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود گذر
تصویر زود گذر
آنچه زود به پایان می رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود گوار
تصویر زود گوار
زود هضم، سریع الهضم، خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
((گُ ذَ))
آن چه که به سرعت محو شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنی، فانی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زود گذر
تصویر زود گذر
بی دوام
فرهنگ واژه فارسی سره
فانی، مستعجل، موقت، موقتی
متضاد: دیرپا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
عابرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
Transient, Transitory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
ya muda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
عارضی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
অস্থায়ী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
ชั่วคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
тимчасовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
一時的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
חולף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
일시적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
мимолетный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
अस्थायी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
短暂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
przejściowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی