سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
سریعالهضم. خوشگوار. سبک. زودهضم. مقابل دیرگوار. سریعالانهضام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او (پایها) زودگوارتر است... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً). از غذا هرچه کسی را خوش آید و آرزو کند زودگوارتر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیفتر و زودگوارتراز همه شرابها بود. (نوروزنامه، یادداشت ایضاً)
روزن باد که گذرگاه باد باشد. (آنندراج). روزنی که روی بر باد بود و بادگیر. (ناظم الاطباء: بادگزار (کذا)). آنجا که همیشه باد درگذرد. منخرق الریح. بادگذر. (منتهی الارب).
روزن باد که گذرگاه باد باشد. (آنندراج). روزنی که روی بر باد بود و بادگیر. (ناظم الاطباء: بادگزار (کذا)). آنجا که همیشه باد درگذرد. منخرق الریح. بادگذر. (منتهی الارب).
زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد: تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری. فرخی. موافقان را مهرت نبید نوش گوار مخالفان را خشم تو زهر زودگزای. فرخی
زودگزاینده. که زود گزد و مسموم سازد: تا تو به رزمی چو زهر زودگزایی تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری. فرخی. موافقان را مهرت نبید نوش گوار مخالفان را خشم تو زهر زودگزای. فرخی