بدیهه گویی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن. بدیهه گویی. بداهه سرایی. (فرهنگ فارسی معین) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری، کس ندیده است. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)
بدیهه گویی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن. بدیهه گویی. بداهه سرایی. (فرهنگ فارسی معین) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری، کس ندیده است. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)
صفت زودسیر، حالت و کیفیت زودسیر، دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی: بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زودسیری چرایی، فرخی، به مهر اندر نمودی زودسیری مرا دادی به خودکامی دلیری، (ویس و رامین)، عجب ناید ز خوبان زودسیری چنانک از سگ سگی وز شیر شیری، نظامی، فلک زان داد بر رفتن دلیریش که بود آگه ز شاه و زودسیریش، نظامی، کز کنیزان آفتاب جمال زودسیری چرا کند همه سال، نظامی، رجوع به زودسیر شود
صفت زودسیر، حالت و کیفیت زودسیر، دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی: بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زودسیری چرایی، فرخی، به مهر اندر نمودی زودسیری مرا دادی به خودکامی دلیری، (ویس و رامین)، عجب ناید ز خوبان زودسیری چنانک از سگ سگی وز شیر شیری، نظامی، فلک زان داد بر رفتن دلیریش که بود آگه ز شاه و زودسیریش، نظامی، کز کنیزان آفتاب جمال زودسیری چرا کند همه سال، نظامی، رجوع به زودسیر شود