جدول جو
جدول جو

معنی زودشعری - جستجوی لغت در جدول جو

زودشعری
(شِ)
بدیهه گویی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن. بدیهه گویی. بداهه سرایی. (فرهنگ فارسی معین) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری، کس ندیده است. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ)
آنکه بالبداهه شعر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
صفت زودسیر، حالت و کیفیت زودسیر، دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی:
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زودسیری چرایی،
فرخی،
به مهر اندر نمودی زودسیری
مرا دادی به خودکامی دلیری،
(ویس و رامین)،
عجب ناید ز خوبان زودسیری
چنانک از سگ سگی وز شیر شیری،
نظامی،
فلک زان داد بر رفتن دلیریش
که بود آگه ز شاه و زودسیریش،
نظامی،
کز کنیزان آفتاب جمال
زودسیری چرا کند همه سال،
نظامی،
رجوع به زودسیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود شعری
تصویر زود شعری
برفور شعر گقتن بدیهه گویی بداهه سرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودسیری
تصویر زودسیری
دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی
فرهنگ لغت هوشیار