جدول جو
جدول جو

معنی زودشعر - جستجوی لغت در جدول جو

زودشعر
(شِ)
آنکه بالبداهه شعر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنچه زود می گذرد و به پایان می رسد مثلاً عمر زودگذر، زندگی زودگذر، دنیای زودگذر
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
بدیهه گویی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن. بدیهه گویی. بداهه سرایی. (فرهنگ فارسی معین) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری، کس ندیده است. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ / تِ)
ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
سریعالعمل، که زود اثر کند: هر گاه که دو دارو بهم آمیخته شود و یک دارو زودکارتر باشد و دیگری آهسته تر ... ممکن باشد که اتفاق افتد که داروی زودکار از کار فارغ شود و دیگری هنوز در کار نیامده باشد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ تَ / تِ)
زودگذرنده. آنچه که زود گذرد. آنچه که به سرعت محو شود: دنیای زودگذر. تبسم زودگذر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کوته زندگانی، زودگذر، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زودمیرنده، (آنندراج)، زودمیرنده، آنکه زود میرد، آنچه زود نابود شود، (فرهنگ فارسی معین) :
مار قانع بسی زید، تو بحرص
گر نئی مور زودمیر مباش،
سنائی،
زودخیز است و خوش گریز حشر
زودزای است و زودمیر شرر،
سنائی،
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشی
از طربناکی و بیباکی حباب زودمیر،
اثیر اخسیکتی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
شاخ امل بزن که چراغی است زودمیر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا،
خاقانی،
ز کبر دشمن آتش نهاد او میخواست
که زودمیر شود، زودمیر شد چو شرار،
سلمان (یادداشت ایضاً)،
آتش زودمیر را خاک سیاه بر سر است
آتش آب رز طلب عمرفزای زندگی،
سلمان (ایضاً)،
به شتر گفت خر که میرستی
لیک غبنا که زودمیرستی
گفت خارم بکام و بار بدوش
مرگ من هرچه زود دیرستی،
؟ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گَ تَ / تِ)
در اصطلاح زنان، آنکه در حمام بعلت فقر دلاک نگیرد و خود تن خویش شوید. خودشو. خودشوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کنایه از کسی است که از صحبت زود سیرشود و دلگیر گردد، (برهان)، شخصی که زود از چیزی سیر شود، (فرهنگ رشیدی)، کنایه از شخصی است که زود از صحبت دلگیر شود و در بیگانگی زند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، کسی که از صحبت و معاشرت زود سیر و دلگیر شود، (فرهنگ فارسی معین)، کسی که از صحبت دوستان زود ملال آگین شده بر در بیگانگی زند، (غیاث) :
جهان ما چو یکی زودسیر پیشه ور است
چهار پیشه کند هر زمان به دیگر زی،
منوچهری،
من به تو ای زودسیر، تشنۀ دیرینه ام
دشنه مکش همچو صبح تشنه مکش چون سراب،
خاقانی،
در غمت ای زودسیر، خون جگر می خورم
تشنه بجز من که دید آبخورش آتشین،
خاقانی،
گرنه تو ای زودسیر، تشنۀ خون منی
با من دیرینه دوست چند کنی دشمنی،
خاقانی،
که بشتاب ای نظامی زود دیر است
فلک بدعهد و عالم زودسیر است،
نظامی،
کلیم، یک ره از آن شوخ زودسیر بپرس
وفا چه کرد که در خاطر تو جا نگرفت،
ابوطالب کلیم (از آنندراج)،
، آنکه به سرعت خشنود شود و بزودی پر و آگنده گردد، (ناظم الاطباء)، کنایه از بیفایده است، کنایه از بدمزاج باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود تر
تصویر زود تر
پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر، تند تر سریعتر شتابتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود شعری
تصویر زود شعری
برفور شعر گقتن بدیهه گویی بداهه سرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
((گُ ذَ))
آن چه که به سرعت محو شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
آنی، فانی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
عابرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
Transient, Transitory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
عارضی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
অস্থায়ী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
ชั่วคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
ya muda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
一時的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
тимчасовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
חולף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
일시적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
अस्थायी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
мимолетный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
transitório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
短暂的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
przejściowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودگذر
تصویر زودگذر
tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی