جدول جو
جدول جو

معنی زوج - جستجوی لغت در جدول جو

زوج
شوهر، شوی، مقابل فرد، قرین، جفت
تصویری از زوج
تصویر زوج
فرهنگ فارسی عمید
زوج
شوی، همسر، جفت، همتا
تصویری از زوج
تصویر زوج
فرهنگ لغت هوشیار
زوج
((زُ))
شوهر، عددی که بر 2 بخش پذیر باشد
تصویری از زوج
تصویر زوج
فرهنگ فارسی معین
زوج
جفت
تصویری از زوج
تصویر زوج
فرهنگ واژه فارسی سره
زوج
جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر
متضاد: فرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوجین
تصویر زوجین
زن و شوهر، جفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوجات
تصویر زوجات
زوجه ها، همسران مردان، زن ها، جمع واژۀ زوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
همسر مرد، زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
جفت شدن، ازدواج کردن، زناشویی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زُو فَ)
بمعنی جفت یا طاق و آن نام بازیی است. (آنندراج). رجوع به جفت یا طاق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُو جَ /جِ)
زوجه. (از فرهنگ فارسی معین). زن. مقابل شوی. و زن شخص و زن شوهردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زوجه، بمعنی زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زنان. همسران. توضیح اینکه معمولاً به خطا زوجات گویند. (فرهنگ فارسی معین).
- تعددزوجات، چند تن بودن همسران یک مرد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 78 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
در زوج گذشت. (آنندراج). به صیغۀ تثنیه، شوی زن. و نر و ماده و جفت. و یقال لاثنین هما زوجان... (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ جَ)
تثنیۀ زوج. زوج و زوجه. زن و شوهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
زن کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، شوی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازمتن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نکاح کردن در قومی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). زن گرفتن از قومی. (از المنجد) ، داماد آنان شدن. (از متن اللغه) ، درآمیختن خواب کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ کَ / کِ)
بشتافتن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(زَ جَ)
زن. (آنندراج). زن. مقابل شوی. (ناظم الاطباء). زن. همسر مرد. ج، زوجات. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد). ربض. حلیله. حنه. ثرغامه. حوبه. منکوحه. حلال. همسر. جفت. همخوابه. زن. مقابل شوی و شوهر. ج، زوجات. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، جفت (مقابل فرد). (از دزی ج 1 ص 611)
لغت نامه دهخدا
(زِ وَ جَ)
جمع واژۀ زوج. (دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُو)
زوجیّه. منسوب به ازدواج و نکاح. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 611 شود
منسوب به زوج و منکوح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوجان
تصویر زوجان
نر و ماده تایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
جمع زوج، شویان شوهران مونث زوج: زن همسرمرد زن همسر مرد جمع زوجات
فرهنگ لغت هوشیار
فربخشیک شماره ای که بدو نیمه گردبی مانده و هر نیمه نیز به دو نیم گردد چون دوازده
فرهنگ لغت هوشیار
عددی است که بدو نیم شود و نیمه آن هم بدو نیم شود و هم چنین تا بیکی منتهی گردد مانند هشت (8) مقابل زوج الفرد. یا زوج الزوج و الفرد. عددی است که بدو نیم بیش از یکبار شود و بیکی منتهی نگردد مانند دوازده (12)
فرهنگ لغت هوشیار
تک بخشیک شماره ای که تنها یکبار به دو نیم گردد چون چهارده عددیست که یکبار بدو نیم شود و بس و به یک منتهی نشود مانند ده (10) مقابل زوج الزوج
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زوجه، زنان همسران جمع زوجه زنان همسران. یا تعداد زوجات چند تن بودن همسران یک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجیت
تصویر زوجیت
شوهر بودن شوی بودن، زوج بودن جفت بودن مقابل فردیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجین
تصویر زوجین
زن و شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوجیه
تصویر زوجیه
شویی شوهری، جفتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
زن گرفتن، جفت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
((تَ زَ وّ))
با هم جفت و قرین شدن، زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
((زُ جِ))
همسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوجین
تصویر زوجین
((زُ جِ))
تثنیه زوج، زن و شوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوجات
تصویر زوجات
((زَ یا زُ))
جمع زوجه، همسران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره
بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر
متضاد: زوج
فرهنگ واژه مترادف متضاد