جدول جو
جدول جو

معنی زوایا - جستجوی لغت در جدول جو

زوایا
زاویه ها، فضاهای میان دو خط یا دو سطح متقاطع، کنایه از طرزهای نگرش به چیزی، دیدگاه ها، کنج ها، گوشه ها، عبادتگاههای زاهدان و صوفیان، خانقاه ها، محل های زندگی، خانه ها، کنایه از آشیانه های پرنده، جمع واژۀ زاویه
تصویری از زوایا
تصویر زوایا
فرهنگ فارسی عمید
زوایا
(زَ)
جمع واژۀ زاویه. کنج ها. گوشه ها. بیغوله ها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشه ها. جمع واژۀ زاویه. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) : آنرا اصول و فروع وزوایا نهاده. (کلیله و دمنه). رجوع به زاویه شود
لغت نامه دهخدا
زوایا
کنج ها، بیغوله ها، گوشه ها
تصویری از زوایا
تصویر زوایا
فرهنگ لغت هوشیار
زوایا
((زَ))
جمع زاویه، گوشه ها
تصویری از زوایا
تصویر زوایا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زویا
تصویر زویا
(دخترانه)
اسم مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوایای مکمل
تصویر زوایای مکمل
نماهایی از سوژه های مختلف موجود در صحنه، که با دوربین های اضافی از زوایای مختلف فیلمبرداری می شود و در هنگام تدوین، لا به لای نماهای دیگر قرار داده می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از وایا
تصویر وایا
بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قائم الزوایا
تصویر قائم الزوایا
شکلی که همۀ زاویه های آن قائمه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواید
تصویر زواید
زائده ها، زائدها، در علم زیست شناسی برآمدگیهای طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائده های آرنجی، زائده های اعور، جمع واژۀ زائده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
زاینده، آنکه زاید
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شویّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شوایه و شوایه و شوایه. (ناظم الاطباء). رجوع به شویه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لویّه. (منتهی الارب). رجوع به لویّه شود
لغت نامه دهخدا
جزء ناحیۀ ’پوی ددم’ در ’کلرمن فراند’ از کشور فرانسه، و 3650 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سوی و سویه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
گاه و بیگاه راعی جودت
زایران را روا کند وایا،
شهاب الدین (از سروری)،
ملک را ز حرزی که وایا بود
نکوتر دعای رعایا بود،
امیرخسرو (از سروری)،
رشته ای زآن نمط که وایا بود
خود به خانه درش مهیا بود،
امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)،
، گشاده، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ یِ)
هر چیزی که زاید باشد و جزء اصلی چیزی نبود. (ناظم الاطباء).
- زواید زندگانی، فضول معاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهری بر مصب ّ رود اروله
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حویّه، به معنی چرب روده و گردگی و چنبر. (ترجمان عادل) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به حویه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذو الزوایا
تصویر ذو الزوایا
گوشه داران
فرهنگ لغت هوشیار
هشت گوش هشت گوشه صاحب هشت گوشه دارای هشت زاویه، سطحی است دارای هشت زاویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو اربعه زوایا
تصویر ذو اربعه زوایا
شکلی که دارای چهار زاویه است چار گوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواربعه زوایا
تصویر ذواربعه زوایا
چارگوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالزوایا
تصویر ذوالزوایا
صاحب گوشه ها، شکلی که دارای زاویه ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاد الزوایا
تصویر حاد الزوایا
دارای زاویه های حاده: مثلث حاد الزوایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایا
تصویر وایا
ضرورت، حاجت، مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواید
تصویر زواید
جمع زایده (زائده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایا
تصویر روایا
روایت کننده (راوی)، توضیح:) ه (در راویه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائم الزوایا
تصویر قائم الزوایا
راست گوشگان شکلی که همه زاویه های آن قایمه باشد مربع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایا
تصویر وایا
بایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، آن که تولید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواید
تصویر زواید
((زَ یِ))
جمع زایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روایا
تصویر روایا
((رَ))
جمع راویه
فرهنگ فارسی معین
خلاق، زاینده، مولد
متضاد: سترون، عقیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد