جدول جو
جدول جو

معنی زوالگاه - جستجوی لغت در جدول جو

زوالگاه
(زَ)
ظهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به وقتی تنهادر خوابگاه بود زوالگاه. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
جای خوابیدن، اتاق خواب، تخت خواب، رخت خواب
فرهنگ فارسی عمید
(نِ/ نَ)
شکارگاه. (جهانگیری) (برهان قاطع). کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). رجوع به نهاله شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ را)
زرادگه. جائی که زره سازند. (فرهنگ فارسی معین) ، زرادخانه. جایگاه ساز و برگ جنگ. سلاح خانه. محل نگهداری وسائل و مهمات جنگی:
تا دیدم آن دوات پراز کلک تیغ فعل
زرادگاه رستم دستان شناسمش.
خاقانی.
رجوع به زراد و زرادخانه شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
جای استراحت. جای لمیدن. جای دراز کشیدن. اطاق خواب. خیمۀ خواب. شبستان. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) :
بزرگان چو خرّم شدند از نبید
بشد شنگل و خوابگاهی گزید.
فردوسی.
چه بد بود کین دشت راه تو بود
نه آرام را خوابگاه تو بود.
فردوسی.
میدانت خوابگاه و خون عدوت آب
تیغ اسپرغم و شیهۀ اسبان سماع خوش.
فرخی.
دو چادر همیشه بر آن خوابگاه
کشیده یکی زرد و دیگر سیاه.
اسدی (گرشاسبنامه).
من رهی را از جفای دشمن اولاد تو
خوابگاه و جای غیر از دره و کهسار نیست.
ناصرخسرو.
بدشت دگر بینمت خوابگاه
بحوض دگر بینمت آبخور.
مسعودسعد.
ز میدان سوی خوابگاه آمدم.
نظامی.
خوردش چه و خوابگاه او چیست
اندازه ش تا کجا و او کیست.
نظامی.
هرکه درین راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه.
نظامی.
چون مستان گشتندبر ثنا و آفرین پادشاه روی زمین هم داستان شده عزم خوابگاه کردند. (جهانگشای جوینی).
تو کی بشنوی نالۀ دادخواه
بکیوان برت کلۀ خوابگاه.
سعدی (بوستان).
منعم بکوه و دشت و بیابان غریب نیست
هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت.
سعدی (گلستان).
، جای خواب. (ناظم الاطباء). مرقد. خفتن جای. (یادداشت مؤلف) :
ریگ اومیدان دیو و خوابگاه اژدها
سنگ او بالین ببر و بستر شیر ژیان.
فرخی.
چنین گفت آن خوابگاه این زمی است
بر او خفتگانند هرچ آدمی است.
(گرشاسبنامه).
، بستر:
دیدم افکنده بر بساط بلند
خوابگاهی ز پرنیان و پرند.
نظامی.
زره پوش خفتند جنگ آوران
که بستر بود خوابگاه زنان.
سعدی.
خار است بزیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب.
سعدی.
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است.
سعدی (طیبات).
خفتنت زیر خاک خواهد بود
ای که در خوابگاه سنجابی.
سعدی.
، مدفن. قبر. گور: اوست حیات گیرنده از نفسهای مردم... خوابگاه. (تاریخ بیهقی).
گر خون کنید خاک به اشک روان رواست
کاین خاک خوابگاه منوچهر پادشاست.
خاقانی.
مگر خوابگاهی بدست آورم
که جاوید در وی نشست آورم.
نظامی.
چو آنجا رسی می درافکن بجام
سوی خوابگاه نظامی خرام.
نظامی.
فرمودند خوابگاه ما اینجا خواهد بود و اشارت بموضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا در آنجاست. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرادگاه
تصویر زرادگاه
جایی که زره سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالتگاه
تصویر حوالتگاه
حواله گاه
فرهنگ لغت هوشیار
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
جای استراحت و لمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهالگاه
تصویر نهالگاه
کمین گاه صیاد، شکار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
((خا))
جای خواب، محلی برای خوابیدن یک عده
در خوابگاه خار داشتن: کنایه از بی قرار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والاگاه
تصویر والاگاه
عالی جناب
فرهنگ واژه فارسی سره
بستر، رختخواب، شبستان، مرقد، منام، منامه، وساده، استراحتگاه، خوابگه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
المهجع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
Dormitory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
dortoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
akademik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
기숙사
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
общежитие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
Schlafsaal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
ہوسٹل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
হোস্টেল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
chumba cha kulala
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
宿舍
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
מעונות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
छात्रावास
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
asrama
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
หอพัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
slaapzaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
гуртожиток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
dormitorio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
dormitório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
dormitorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی