جدول جو
جدول جو

معنی زواحف - جستجوی لغت در جدول جو

زواحف
(زَ حِ)
جمع واژۀ زاحف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). رجوع به زاحف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ حِ)
خوابگاههای شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به موحف شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
از زحف، راه رونده. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، لشکر که در اثر کثرت بگرانی راه بسوی جهاد پیماید. (اقرب الموارد) (تاج العروس از اساس) ، لشکر که آرام آرام بسوی جهاد رود. قوله تعالی: اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً (قرآن 15/8). قال الزجاج ای زاحفین و هو ان یزحفوا الیهم قلیلاً قلیلاً. (تاج العروس) ، شتر سپل کشان رونده از ماندگی، تیر غیژان رونده تا بنشانه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، آنکه بشکم راه رود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه بر سرین راه رود. کودکی که پیش از براه افتادن نشسته راه رود. (تاج العروس) ، آنکه سیاحه در بلاد دور نکند و جز بنزدیک وطن خود نرود. (تاج العروس از جمهره) ، نام شتری است و ثعلب این را انکار کند و گوید وصف شتری است که از راه مانده شده است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
موت زواف، مرگ زودکش و شتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانند زؤاف بالهمز او هذا اصله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زواح
تصویر زواح
رفتن
فرهنگ لغت هوشیار