منسوب به زهراء ’مدینه السلطان بقرطبه’ ازبلاد مغرب. و ابوعلی حسین بن محمد بن احمد الغسانی الزهری بدان منسوب است. (از معجم البلدان). رجوع به زهراء و حسین... در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
منسوب به زهراء ’مدینه السلطان بقرطبه’ ازبلاد مغرب. و ابوعلی حسین بن محمد بن احمد الغسانی الزهری بدان منسوب است. (از معجم البلدان). رجوع به زهراء و حسین... در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
محمد بن سعد بن منیع الزهری. از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال 168 هجری قمری در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال 230 هجری قمری درگذشت. او راست: طبقات الصحابه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 899) محمد بن عبدالله بن عبدالرحیم الزهری. از حفاظ حدیث بود و بسال 249 هجری قمری درگذشت. او راست: الضعفا. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 925) عبدالله بن سعد الزهری. از اصحاب سیر و اخبار. کتاب فتوح خالد بن الولید از اوست. (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) احمد نباتی بن محمد مفرج. حافظ است. (منتهی الارب)
محمد بن سعد بن منیع الزهری. از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال 168 هجری قمری در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال 230 هجری قمری درگذشت. او راست: طبقات الصحابه. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 899) محمد بن عبدالله بن عبدالرحیم الزهری. از حفاظ حدیث بود و بسال 249 هجری قمری درگذشت. او راست: الضعفا. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 925) عبدالله بن سعد الزهری. از اصحاب سیر و اخبار. کتاب فتوح خالد بن الولید از اوست. (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) احمد نباتی بن محمد مفرج. حافظ است. (منتهی الارب)
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مِثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
گیاه خوش رنگ وبو، گیاه خوش بو، برای مثال تاپدید آمدت امسال خط غالیه بوی / غالیه خیره شد و زاهری و عنبر خوار (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)، بوی خوش
گیاه خوش رنگ وبو، گیاه خوش بو، برای مِثال تاپدید آمدت امسال خط غالیه بوی / غالیه خیره شد و زاهری و عنبر خوار (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)، بوی خوش
پسر ساده، نوکر، ملازم، فدایی، منسوب به گوهر: آنچه از جواهر ساخته شده باشد، جواهر نشان مرصع: همان گوهری تخت و دیبای چین همان یاره و گرز و تیغ و نگین، اصیل با اصل و نسب پاک نژاد: و ندیم باید که گوهری و فاضل و نیکو سیرت... بود. یا اسب گوهری. اسب اصیل و نجیب، دارای جوهر (شمشیر و غیره) : آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا. (مسعود سعد)، گوهر فروش جواهری، جوانمرد سخی، طبیعی فطری: گرمی از شمس گوهری باشد حاجت آمد مرا بگوهر تو. (سوزنی)، ذاتی مقابل عرضی، آنچه که مانند گوهر شفاف و درخشان باشد: هم از آب حیوان اسکندری زلالی چنین ساختم گوهری. (نظامی)، عنصری آخشیجی: اگر بهستی مثلث کنیش گردد شی که هر که شی بود گوهری بود ناچار. (ناصر خسرو)
پسر ساده، نوکر، ملازم، فدایی، منسوب به گوهر: آنچه از جواهر ساخته شده باشد، جواهر نشان مرصع: همان گوهری تخت و دیبای چین همان یاره و گرز و تیغ و نگین، اصیل با اصل و نسب پاک نژاد: و ندیم باید که گوهری و فاضل و نیکو سیرت... بود. یا اسب گوهری. اسب اصیل و نجیب، دارای جوهر (شمشیر و غیره) : آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا. (مسعود سعد)، گوهر فروش جواهری، جوانمرد سخی، طبیعی فطری: گرمی از شمس گوهری باشد حاجت آمد مرا بگوهر تو. (سوزنی)، ذاتی مقابل عرضی، آنچه که مانند گوهر شفاف و درخشان باشد: هم از آب حیوان اسکندری زلالی چنین ساختم گوهری. (نظامی)، عنصری آخشیجی: اگر بهستی مثلث کنیش گردد شی که هر که شی بود گوهری بود ناچار. (ناصر خسرو)