شاعر اسپانیایی (1817- 1893م.) و مصنف اشعار و درامهای رمانتیک است و موضوع آثارش غالباً بر اساس افسانه ها و سنن عامۀ مردم شکل می گرفت. دون ژوان تنوریو را به سال 1842 تصنیف کرد. (از لاروس)
شاعر اسپانیایی (1817- 1893م.) و مصنف اشعار و درامهای رمانتیک است و موضوع آثارش غالباً بر اساس افسانه ها و سنن عامۀ مردم شکل می گرفت. دون ژوان تنوریو را به سال 1842 تصنیف کرد. (از لاروس)
زهرآب. آب آلوده به زهر. مایع سمی. (فرهنگ فارسی معین). آب زهردار. (ناظم الاطباء). از عالم خونابه. (آنندراج) : همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبه های خوشتر از نوش. نظامی. غالباً در خون دلها غوطه خواهد زد که باز می زند زهرآبه موج از تیغ مژگان کسی. ابوالبرکات (از آنندراج). ، سمی که از میکروبها ترشح شود. توکسین. (فرهنگ فارسی معین). مادۀ سمی که بعضی موجودات زنده، مخصوصاً باکتریها می سازند. وارد شدن زهرابه در جریان خون سبب تولید پازهر (ضدزهر یا ضدسم) برای خنثی کردن آن می شود. زهرابه یا مخلوط زهرابه و پازهر برای تحصیل ایمنی در مقابل بیماریهای ناشی از زهرابه (مثلاً دیفتری) بکار میرود. ولی امروزه بیشتر با تزریق مواد زهرآسا از زهرابه ای که سمیت آن با ترتیب خاصی ناچیز شده ولی خاصیت پازهرانگیزی آن باقی است عمل می کنند. (از دایره المعارف فارسی)
زهرآب. آب آلوده به زهر. مایع سمی. (فرهنگ فارسی معین). آب زهردار. (ناظم الاطباء). از عالم خونابه. (آنندراج) : همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبه های خوشتر از نوش. نظامی. غالباً در خون دلها غوطه خواهد زد که باز می زند زهرآبه موج از تیغ مژگان کسی. ابوالبرکات (از آنندراج). ، سمی که از میکروبها ترشح شود. توکسین. (فرهنگ فارسی معین). مادۀ سمی که بعضی موجودات زنده، مخصوصاً باکتریها می سازند. وارد شدن زهرابه در جریان خون سبب تولید پازهر (ضدزهر یا ضدسم) برای خنثی کردن آن می شود. زهرابه یا مخلوط زهرابه و پازهر برای تحصیل ایمنی در مقابل بیماریهای ناشی از زهرابه (مثلاً دیفتری) بکار میرود. ولی امروزه بیشتر با تزریق مواد زهرآسا از زهرابه ای که سمیت آن با ترتیب خاصی ناچیز شده ولی خاصیت پازهرانگیزی آن باقی است عمل می کنند. (از دایره المعارف فارسی)
زهردار و آلوده به زهر. (ناظم الاطباء). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. (از فرهنگ فارسی معین) : شیرمردی، خیز و خوی شیرخوردن کن رها تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان. خاقانی. راه برداشت می دوید چو دود سهم زد زان هوای زهرآلود. نظامی. هم بدین خسروی نیم خشنود کانگبین است سخت زهرآلود. نظامی. جگرها دید مشک اندود کرده طبرزدهای زهرآلود کرده. نظامی. عجب که در عسل اززهر می کند پرهیز حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود. سعدی. چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود. سعدی. کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش. صائب (از آنندراج). ، مسموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر. معزی (یادداشت ایضاً). رجوع به مادۀ بعد شود
زهردار و آلوده به زهر. (ناظم الاطباء). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. (از فرهنگ فارسی معین) : شیرمردی، خیز و خوی شیرخوردن کن رها تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان. خاقانی. راه برداشت می دوید چو دود سهم زد زان هوای زهرآلود. نظامی. هم بدین خسروی نیم خشنود کانگبین است سخت زهرآلود. نظامی. جگرها دید مشک اندود کرده طبرزدهای زهرآلود کرده. نظامی. عجب که در عسل اززهر می کند پرهیز حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود. سعدی. چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود. سعدی. کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش. صائب (از آنندراج). ، مسموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر. معزی (یادداشت ایضاً). رجوع به مادۀ بعد شود
گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان). هر گیاه زهردار که کشنده باشد. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری). هر گیاهی که سمی باشد و خوردن آن مورث هلاکت گردد. (ناظم الاطباء) : زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش. سنائی. جان افعی زده را نسخۀ تریاق دهد نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا. سوزنی (از جهانگیری). ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید نوشداروطلب از زهرگیائید همه. خاقانی. ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا در چشمۀ حیوان ورق زهرگیایی. خاقانی. گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت. خاقانی
گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان). هر گیاه زهردار که کشنده باشد. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری). هر گیاهی که سمی باشد و خوردن آن مورث هلاکت گردد. (ناظم الاطباء) : زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش. سنائی. جان افعی زده را نسخۀ تریاق دهد نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا. سوزنی (از جهانگیری). ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید نوشداروطلب از زهرگیائید همه. خاقانی. ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا در چشمۀ حیوان ورق زهرگیایی. خاقانی. گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت. خاقانی