زیجک. (ناظم الاطباء). همان زونج مرقوم، یعنی رودۀ گوسفند که خشک کنند و بریان سازند. (رشیدی). رودۀ گوسفند باشد که با برنج و گوشت و دیگر مصالح پر کرده خشک سازند و در زمستان به وقت حاجت می پزند و بخورند. (جهانگیری) (از برهان) (از غیاث). همان رودۀ گوسفند که آن را خشک کرده وبریان کنند و بخورند و به چندین تبدیل و تحریف و تصحیف بیان کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قیاس شود با زویچ و زویش. (از فرهنگ فارسی معین) : کیپا و شیردان شده در خوان فراخ و تنگ سختو و زیچک آمده بریان فراخ و تنگ. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). ، رودۀ برۀ شیرخواره که آن را پاک کرده در هم پیچیده بر سیخ کباب کنند. (غیاث). بعضی گویند رودۀ برۀ شیرخواره است که آن را پاکیزه کنند و در هم پیچند مانند نارنجی و چندی از آن را بر سیخ کشند و کباب کنند و آن را بریان فقرا خوانند. (برهان). رجوع به زیجک و زونج و زویخ شود
زیجک. (ناظم الاطباء). همان زونج مرقوم، یعنی رودۀ گوسفند که خشک کنند و بریان سازند. (رشیدی). رودۀ گوسفند باشد که با برنج و گوشت و دیگر مصالح پر کرده خشک سازند و در زمستان به وقت حاجت می پزند و بخورند. (جهانگیری) (از برهان) (از غیاث). همان رودۀ گوسفند که آن را خشک کرده وبریان کنند و بخورند و به چندین تبدیل و تحریف و تصحیف بیان کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قیاس شود با زویچ و زویش. (از فرهنگ فارسی معین) : کیپا و شیردان شده در خوان فراخ و تنگ سختو و زیچک آمده بریان فراخ و تنگ. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). ، رودۀ برۀ شیرخواره که آن را پاک کرده در هم پیچیده بر سیخ کباب کنند. (غیاث). بعضی گویند رودۀ برۀ شیرخواره است که آن را پاکیزه کنند و در هم پیچند مانند نارنجی و چندی از آن را بر سیخ کشند و کباب کنند و آن را بریان فقرا خوانند. (برهان). رجوع به زیجک و زونج و زویخ شود
که در چشم کشند. صداء. (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الصداء، زنگار آهن و زنگک که در چشم کشند. (ربنجنی، یادداشت ایضاً). سیاهی که در چشم کشند. (ایضاً). قسمی سیاهی که کمی به سبزی زند و زنان بدان ابروها سیاه کنند. سرمه سنگ است، آنگاه که از وی ابروان و خط پشت لب بالا را رنگین کنند. نوعی سیاهی چون سرمه که زنان از آن موی ابرو سیاه کنند یا خال بر رخسار نهند زینت را. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
که در چشم کشند. صداء. (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الصداء، زنگار آهن و زنگک که در چشم کشند. (ربنجنی، یادداشت ایضاً). سیاهی که در چشم کشند. (ایضاً). قسمی سیاهی که کمی به سبزی زند و زنان بدان ابروها سیاه کنند. سرمه سنگ است، آنگاه که از وی ابروان و خط پشت لب بالا را رنگین کنند. نوعی سیاهی چون سرمه که زنان از آن موی ابرو سیاه کنند یا خال بر رخسار نهند زینت را. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)