- زنجیری
- منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
معنی زنجیری - جستجوی لغت در جدول جو
- زنجیری
- سزاوار زنجیر شدن، خطرناک، کنایه از کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی، کنایه از دیوانه
- زنجیری ((زَ))
- دیوانه، خطرناک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سریال، سلسله
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
هر چیز شبیه زنجیر، کنایه از حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود
رشته ایست مرکب از حلقه های فلزی متصل بهم، سلسله
حلقه های فلزی ریز یا درشت به هم پیوسته شبیه رشته یا طناب، سلسله
عمل و شغل رنجبر
جمع زنجیر، از پارسی زنجیرها
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
زاری کردن
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمالی ایران وجود دارد توتوی توئی آسوندار. امبورتل انجول. منسوب به انجیل
درختی از تیره گزنه ها جزو دسته توتها که بلندیش تا 12 متر میرسد و بر خلاف توت یک پایه است و گلهای نر و ماده اش بر روی یک درخت است تین
علف بواسیر
ناله کردن، زاری کردن، موییدن
زنجیرساز، کسی که زنجیر می سازد
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
گیاهی از تیرۀ آلاله، که سرشاخه های سمّی آن خاصیت دارویی دارد
شغل و عمل گنجور خزانه داری: و گرخان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش. (منوچهری)
سبزرنگ
((~. زَ))
فرهنگ فارسی معین
مراسم عزاداری به ویژه در ماه محرم که در آن عزاداران به صورت گروهی در دسته های نامنظم با زنجیر به کتف و پشت و سر خود می کوبند
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
بیماری، دردمندی
سوراخ، سوراخ معقد
رنگ سبز مایل به آبی، هر چیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ زده باشد، به رنگ زنگار، سبز رنگ، زنگ زده