- زنجور
- سیماهی از ماهیان
معنی زنجور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیمار، دردمند، مریض، نا خوش
جانور کوچک پرنده و دارای دو بال که موسه و کنیز نیز گویند، و نیش آن زهر آلود است ور بر چند قسم است که معروفتر آن زنبور عسل است
رشته ایست مرکب از حلقه های فلزی متصل بهم، سلسله
پارسی تازی گشته شنگرف
پارسی تازی گشته زنگار زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
رنج کشیده، آزرده، دردمند، بیمار، غمگین
زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، ژنگار، اکسید دو کوئیور
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بیرزه، بریزه
حشرۀ کوچکی از راستۀ نازک بالان، چهار بال نازک و نیش زهرآلود
زنبور عسل: در علم زیست شناسی مگس انگبین، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، منج، منگ، کبت
زنبور عسل: در علم زیست شناسی مگس انگبین، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، منج، منگ، کبت
کله پوک مرد
خزانه دار، بندار، خزانچی، بایگان، خازن، انباردار، خاصگی، حافظ گنج
انبه
صاحب گنج، خزانه دار
حلقه های فلزی ریز یا درشت به هم پیوسته شبیه رشته یا طناب، سلسله
شنگرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زنجرف، شنجرف
پارسی تازی گشته زنجره زنجیره سپیدی که برناخن نوجوانان برآید
سیماهیان