جدول جو
جدول جو

معنی زناءه - جستجوی لغت در جدول جو

زناءه
(زَنْ نا ءَ)
حمدونۀ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قرده، کثیرالزناء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنانه
تصویر زنانه
زن مانند مانند زنان، درخور و مناسب زنان مثلاً لباس زنانه، مربوط به زنان مثلاً بحث های زنانه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رَ)
رجوع به انأت شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءَ)
غضبه. پوست بزکوهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پوست بز نر و بزرگسال کوهی. (تاج العروس) ، پوست ماهی. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پوست پارۀ گرد از شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شبیه سپر از پوست شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جسمی است مانند درقه یعنی سپری که از پوست شتر میسازند. (تاج العروس) ، تخته سنگ صلب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پوست سر، پوست میان دو شاخ گاو. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، برآمدگی یا شبه ورمی است که گاهی خلقه بر پشت پلک بالای چشم وجود دارد. (اقرب الموارد ذیل غضبه) (تاج العروس). و رجوع به غضبه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ ءَ)
زناکاران. طناه. جمع واژۀ طانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ تَ)
قبیله ای است به مغرب و از آن قبیله است زناتی منجم. (منتهی الارب). یکی از قبایل بربر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قبیلۀ بزرگی در مغرب بوده است. رجوع به المسالک و الممالک. (صوره الارض). ابن حوقل ص 106، کامل ابن اثیر ج 9 ص 141، 147، 157 و صبح الاعشی ج 2 ص 362 شود
لغت نامه دهخدا
(زُنْ نا رَ)
زنار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ طَ)
یا زناته. ناحیتی به سرقسطه از جزیره اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضُ ءَ)
ضناءه. حاجت. ضرورت. گویند: قعد فلان مقعد ضناءه، ای ضروره. (منتهی الارب)
ضناءه. ضرورت و حاجت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
اقامت به جایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ)
نیکو کردن طعام را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زناقه
تصویر زناقه
گلو بند، ایستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنابه
تصویر زنابه
نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
المؤنّث
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
Feminine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
féminin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
femminile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
женственный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminin
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
жіночний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
kobiecy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
女性化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
নারীত্বপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
نسوانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
femenino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
หญิง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
ya kike
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
여성스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
女性らしい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
स्त्रीलिंग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
vrouwelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
נשי
دیکشنری فارسی به عبری