جدول جو
جدول جو

معنی زمینی - جستجوی لغت در جدول جو

زمینی
مربوط به زمین، ساکن کرۀ زمین، مقابل درختی، آنچه رو یا زیر زمین کشت می شود مثلاً سیب زمینی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
فرهنگ فارسی عمید
زمینی
(زَ)
دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 89)
لغت نامه دهخدا
زمینی
(زَ)
منسوب به زمین. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) :
زمینی به اصل آسمانی به فرع.
نظامی (از آنندراج).
، خاکی. ترابی. ارضی. (ناظم الاطباء). ارضی. (از فرهنگ فارسی معین) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، مقابل هوائی. مقابل درختی: سیب زمینی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، مقابل آسمانی. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که نوعی حقارت و پستی در آن ملحوظ است:
تن زمینی است میارایش و بفکن به زمین
جان سماوی است بیاموزش و بربر به سماش.
ناصرخسرو.
، در شاهد زیر بمعنی زمین گیر آمده: جمعی که به سبب علت و مرض از جای بر نتوانند خاست و آن چنان کس را زمینی گویند. (تاریخ قم ص 179). رجوع به زمین گیر شود
لغت نامه دهخدا
زمینی
منسوب به زمین ارضی مقابل آسمان سماوی، مخلوقات کره ارضی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی
ارضی، بری، خاکی، خشکی
متضاد: آسمانی، بحری، دریایی، سماوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زمینی
الأرضيّة
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به عربی
زمینی
Earthy, Terrestrial
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زمینی
terrestre
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زمینی
terrenal, terrestre
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زمینی
земной
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به روسی
زمینی
irdisch, terrestrisch
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به آلمانی
زمینی
земний , наземний
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زمینی
ziemski, lądowy
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به لهستانی
زمینی
土质的 , 陆地的
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به چینی
زمینی
terreno, terrestre
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زمینی
terrestre
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زمینی
पृथ्वी जैसा , पृथ्वी से संबंधित
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به هندی
زمینی
bumi, terestrial
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زمینی
زمینی
دیکشنری اردو به فارسی
زمینی
زمینی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به اردو
زمینی
পৃথিবীসুলভ , পৃথিবীজুড়ে
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به بنگالی
زمینی
เป็นโลก , บนพื้นดิน
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به تایلندی
زمینی
wa dunia, duniani
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زمینی
topraklı, karasal
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
زمینی
aards, terrestrisch
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به هلندی
زمینی
土の , 地球の
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زمینی
ארצי , יבשתי
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به عبری
زمینی
지구의
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح و روی چیزی، کنایه از طرح، نقشه، کنایه از موضوع، کنایه از متن، چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمینی
تصویر یمینی
نسبت اجدادی است، عقیق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زمان، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. (از جنگ مورخ 1085 متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما 12: 15 ص. 559)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح هر چیز، طرح، نقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
((زَ نِ))
سطح هر چیز، متن هر چیزی مانند پرده نقاشی، موضوع، سوژه، طرح، نقشه، موقعیت، وضعیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
آرتیکل، مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمانی
تصویر زمانی
Chronological
دیکشنری فارسی به انگلیسی