جدول جو
جدول جو

معنی زمینو - جستجوی لغت در جدول جو

زمینو(زَ)
دهی از دهستان رود خانه بخش میناب است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح و روی چیزی، کنایه از طرح، نقشه، کنایه از موضوع، کنایه از متن، چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
مربوط به زمین، ساکن کرۀ زمین، مقابل درختی، آنچه رو یا زیر زمین کشت می شود مثلاً سیب زمینی
فرهنگ فارسی عمید
(دُ نُ)
دمینه. نوعی قمار با 28 مهرۀ مستطیلی شکل. (یادداشت مؤلف). هر یک از بیست وهشت مهرۀ بازیی که عبارت است از مهره های مربعمستطیل که سطح آن به دو مربع منقسم است و روی هر مربعی رقمی از یک تا شش ثبت شده
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ)
سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین) ، متن چیزی از قبیل پردۀ نقاشی و غیره. (فرهنگ فارسی معین). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن. بوم. متن. مقابل گل. مقابل گل و بته. مقابل حاشیه: قالی زمینه سرمه ای. شال زمینه لاکی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یکطرف زمینۀ آن (مجسمه) از دانه های برجسته شبیه تخم کرم ابریشم بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18) ، طرح. نقشه. (فرهنگ فارسی معین). طرح. پیکره. گرده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پشتوانه. مایۀ اعتبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، موضوع. (یادداشت ایضاً) : در این زمینه کتابها نوشته اند. (یادداشت ایضاً). رجوع به ترکیب های این کلمه شود.
- زمینه دار، در تداول، صاحب اعتبار. دارندۀ پایه و اساسی استوار: وکالت فلان در کرمان زمینه دار بود.
- زمینه داشتن، در تداول، مورد قبول بودن کسی یا چیزی، چنانکه گویند: فلان در فلان سازمان زمینه ای دارد یاتجارت آهن در تهران زمینۀ خوب دارد.
- زمینه ساختن، فراهم کردن مقدمات و آماده ساختن. رجوع به ترکیب بعد شود.
- زمینه سازی، مقدمه چینی. آماده ساختن استعداد. اعداد زمینه. تهیۀ مقدمات برای منظوری
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 89)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب به زمین. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) :
زمینی به اصل آسمانی به فرع.
نظامی (از آنندراج).
، خاکی. ترابی. ارضی. (ناظم الاطباء). ارضی. (از فرهنگ فارسی معین) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، مقابل هوائی. مقابل درختی: سیب زمینی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، مقابل آسمانی. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). که نوعی حقارت و پستی در آن ملحوظ است:
تن زمینی است میارایش و بفکن به زمین
جان سماوی است بیاموزش و بربر به سماش.
ناصرخسرو.
، در شاهد زیر بمعنی زمین گیر آمده: جمعی که به سبب علت و مرض از جای بر نتوانند خاست و آن چنان کس را زمینی گویند. (تاریخ قم ص 179). رجوع به زمین گیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
منسوب به زمین ارضی مقابل آسمان سماوی، مخلوقات کره ارضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
سطح هر چیز، طرح، نقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
((زَ نِ))
سطح هر چیز، متن هر چیزی مانند پرده نقاشی، موضوع، سوژه، طرح، نقشه، موقعیت، وضعیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمینه
تصویر زمینه
آرتیکل، مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
ارضی، بری، خاکی، خشکی
متضاد: آسمانی، بحری، دریایی، سماوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
الأرضيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
Earthy, Terrestrial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
terrestre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
土质的 , 陆地的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
เป็นโลก , บนพื้นดิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
земной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
irdisch, terrestrisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
земний , наземний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زمینی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
زمینی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
পৃথিবীসুলভ , পৃথিবীজুড়ে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
topraklı, karasal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
wa dunia, duniani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
terreno, terrestre
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
지구의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
土の , 地球の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
ארצי , יבשתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
bumi, terestrial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
पृथ्वी जैसा , पृथ्वी से संबंधित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
ziemski, lądowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
terrenal, terrestre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
terrestre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زمینی
تصویر زمینی
aards, terrestrisch
دیکشنری فارسی به هلندی