جدول جو
جدول جو

معنی زمن - جستجوی لغت در جدول جو

زمن
روزگار، زمانه، وقت، هنگام
تصویری از زمن
تصویر زمن
فرهنگ لغت هوشیار
زمن
عصر، روزگار، وقت، هنگام
تصویری از زمن
تصویر زمن
فرهنگ فارسی عمید
زمن
ناقص و معیوب، برجای مانده، زمین گیر
تصویری از زمن
تصویر زمن
فرهنگ فارسی عمید
زمن
((زَ مِ))
زمین گیر، بر جای مانده
تصویری از زمن
تصویر زمن
فرهنگ فارسی معین
زمن
((زَ مَ))
وقت، هنگام، جمع ازمان، ازمن
تصویری از زمن
تصویر زمن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنج
تصویر زمنج
صمغ (مطلقا)، زاج زاگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنج
تصویر زمنج
پرندۀ شکاری مایل به سرخ و کوچک تر از عقاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته، مقابل حاد، در پزشکی ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
کهنه و دیرینه، دارای زمان و دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
((مُ مَ))
زمین گیر، عاجز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
((مُ مِ))
کهنه، دیرینه
مرض مزمن: بیماری ای که کهنه شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
Chronically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
хронически
دیکشنری فارسی به روسی
de manière chronique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
दीर्घकालिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
দীর্ঘস্থায়ীভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
เรื้อรัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
مزمن طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زمن مزروع
تصویر زمن مزروع
رستاک کشتزار کشویچار
فرهنگ لغت هوشیار