جدول جو
جدول جو

معنی زملغ - جستجوی لغت در جدول جو

زملغ
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
احمق فرومایۀ فحش گوی. ج، املاغ. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق فرومایۀ فحش گوی خبیث. (ناظم الاطباء). احمق دشنام گوی و گویند چاپلوس و نیز گویند خبیث. (از اقرب الموارد) ، بلغ ملغ، از اتباع است یعنی احمق فرومایۀ فحش گوی. (منتهی الارب) : رجل ملغ بلغ، مرد خبیث فرومایۀ گول. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه نسبت به گفته خود یا آنچه دیگران به او می گویند اعتنا و توجهی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
فحش گوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، ملغ. (از اقرب الموارد) ، نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَرْ رُ)
گول نمودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحمق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِ لَ)
خرمابنان دراز و درهم پیچیده و خرمابنان ریزۀ انبوه و نهال خرما آنقدر که دست بدان نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ لَ)
گروه مردم و همراهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
به شام قصبۀ فلسطین است... (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به رمله، معجم البلدان و حدود العالم چ دانشگاه ص 173 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ لِ / زُمْ مَ لِ)
آنکه پیش از مجامعت انزال افتدش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمالق. (منتهی الارب). رجوع به تاج العروس ج 6 ص 383 شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ردیف، بار پشت، نیم جوال از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ مُ)
جمع واژۀ زمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زمال شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَطْ طُ)
ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن، لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پی کسی رفتن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تملغ
تصویر تملغ
گول نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمله
تصویر زمله
همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمل
تصویر زمل
ترسو ترسو کمدل
فرهنگ لغت هوشیار
نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرک، باهوش
فرهنگ گویش مازندرانی
ملغ
فرهنگ گویش مازندرانی