احمق فرومایۀ فحش گوی. ج، املاغ. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق فرومایۀ فحش گوی خبیث. (ناظم الاطباء). احمق دشنام گوی و گویند چاپلوس و نیز گویند خبیث. (از اقرب الموارد) ، بلغ ملغ، از اتباع است یعنی احمق فرومایۀ فحش گوی. (منتهی الارب) : رجل ملغ بلغ، مرد خبیث فرومایۀ گول. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه نسبت به گفته خود یا آنچه دیگران به او می گویند اعتنا و توجهی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
احمق فرومایۀ فحش گوی. ج، املاغ. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق فرومایۀ فحش گوی خبیث. (ناظم الاطباء). احمق دشنام گوی و گویند چاپلوس و نیز گویند خبیث. (از اقرب الموارد) ، بلغ ملغ، از اتباع است یعنی احمق فرومایۀ فحش گوی. (منتهی الارب) : رجل ملغ بلغ، مرد خبیث فرومایۀ گول. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه نسبت به گفته خود یا آنچه دیگران به او می گویند اعتنا و توجهی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن، لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پی کسی رفتن. (از ناظم الاطباء)
ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن، لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در پی کسی رفتن. (از ناظم الاطباء)