جدول جو
جدول جو

معنی زمران - جستجوی لغت در جدول جو

زمران
(پسرانه)
نام پسر ابراهیم (ع)
تصویری از زمران
تصویر زمران
فرهنگ نامهای ایرانی
زمران
او اول زادۀ قطوره بوده. (سفر پیدایش 25: 2). بعضی بر آنند که زمریان که در اواسط بلاد عرب سکنی دارند از اولاد او می باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
زمران
(تَ مَضْ ضُ)
رمیدن آهو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمران
تصویر عمران
(پسرانه)
نام پدر موسی پیامبر (ص)، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوران
تصویر زوران
(پسرانه)
نام نوعی کشتی باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
(دخترانه)
مانند زر، بسیار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادی، آبادانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاران
تصویر زاران
زاری کنان، گریه کنان، نالان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
پیری، سال خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی از دهستان ماربین است که در بخش سده شهرستان اصفهان واقع است و 1109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ تمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع تمرکه بمعنی خرما باشد. (آنندراج). رجوع به تمر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَضْ ضی)
سبک و شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). سبکی و شتابیدن. (از شرح قاموس) ، دیر رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آهسته و دیر رفتن (از اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن به آهستگی. (شرح قاموس) ، ثابت بودن بر کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فعل از ’فتح’. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
موی زهار را گویند. (برهان) (آنندراج) (از اوبهی) (از ناظم الاطباء). رمگان. (فرهنگ رشیدی). مصحف رمگان. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به رمگان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَطْ طُ)
زمل. لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام ابراهیم علیه السلام. (برهان) (آنندراج). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل. (ناظم الاطباء). رجوع به زروان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از قرای سمرقند است که تا سمرقند هفت فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان). نام قریه ای به سمرقند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بلهجۀ قزوین، معمولاً ترشی بادنجان یا ترشی درهم را گویند
لغت نامه دهخدا
نالان، گریه کنان، زاری کنان،
جمع واژۀ زار، رجوع به زار شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
گیاهی است نهایت باریک. (منتهی الارب). درختی است باریک. (منتخب اللغات). گیاهی است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
وادئی است به نجد. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). نصر گوید: ضمران بضم ضاد و فتح، آن وادئی است بنجد از بطن قوّ. (معجم البلدان).
- ذوالضمران، موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
سگی است، یا ماده سگی. (منتهی الارب). نام سگی است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام شهری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناحیه ای است در خراسان به گوزکانان به حدود رباط کروان، نزدیک اندر کوهها. و مهتر ایشان را تمران فرنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 96). رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 73 و حدود العالم چ مینورسکی ص 106 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
حمر. جمع واژۀ احمر. سرخ رنگ ها، مردان بی سلاح در جنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن حارثه الفزاری. یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمرۀ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده. (قاموس الاعلام). و رجوع به الاصابه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امران الذراع، پی رش دست و دوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عصبی است درذراع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَرْ را)
بصیغۀ تثنیه درویشی و پیری سخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). در اساس است: نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. (از اقرب الموارد). صبر و ثفا. (منتهی الارب). صبر زرد و سپندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمران
تصویر حمران
جمع احمر، سرخرویان، بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممران
تصویر ممران
مامیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمران
تصویر صمران
کنجد کنجید از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمران
تصویر تمران
جمع تمر، گونه های خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرمان
تصویر زرمان
پیری، کهنسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمران
تصویر قمران
((قَ مَ))
تثنیه قمر، ماه و آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمران
تصویر عمران
((عُ مْ))
آباد کردن، آبادانی، آبادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادانی
فرهنگ واژه فارسی سره