جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
وقت، هنگام، روزگار، عصر، کنایه از اجل، مرگ، برای مثال تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴ - ۲۵۰۴) کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هر دو از آرامی ماخوذ است زمان خواستن: وقت خواستن، مهلت خواستن زمان دادن: وقت دادن، مهلت دادن
وقت، هنگام، روزگار، عصر، کنایه از اجل، مرگ، برای مِثال تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴ - ۲۵۰۴) کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هر دو از آرامی ماخوذ است زمان خواستن: وقت خواستن، مهلت خواستن زمان دادن: وقت دادن، مهلت دادن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
وقت، هنگام، دور، عهد، مدت، فصل، مهلت، گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کره زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران اس
وقت، هنگام، دور، عهد، مدت، فصل، مهلت، گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کره زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران اس