جدول جو
جدول جو

معنی زماع - جستجوی لغت در جدول جو

زماع
پشتکار
تصویری از زماع
تصویر زماع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آهنگ کردن، خواستن و انجام دادن، جابه جا روییدن، دل بر کار نهادن عزم بر کاری کردن، قصد کردن دل بر کاری نهادن، آهنگ کردن، ثابت عزم بودن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازماع
تصویر ازماع
((اِ))
قصد کردن، دل بر کاری نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمان
تصویر زمان
(پسرانه)
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دماع
تصویر دماع
اشکپای جای اشک بر رخساره، اشکریزه از بیماری های چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
آزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمان
تصویر زمان
زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمیع
تصویر زمیع
شتابزده، با پشتکار، کوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمان
تصویر زمان
روزگار، وقت، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمار
تصویر زمار
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماح
تصویر زماح
کرکس آمریکاری نیمروزی لاشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماج
تصویر زماج
دو برادران از مرغان شکاری، لاغر پا
فرهنگ لغت هوشیار
زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
خودسری کردن جمع چیزی، نکاح، آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماع
تصویر خماع
خمیدگی، جنبش، لنگی ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماع
تصویر سماع
شنوائی، شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طماع
تصویر طماع
پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمان
تصویر زمان
وقت، هنگام، روزگار، عصر،
کنایه از اجل، مرگ، برای مثال تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴ - ۲۵۰۴)
کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هر دو از آرامی ماخوذ است
زمان خواستن: وقت خواستن، مهلت خواستن
زمان دادن: وقت دادن، مهلت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جماع
تصویر جماع
نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر، مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماع
تصویر سماع
شرکت دسته جمعی در ترانه خوانی و پایکوبی، آوازخوانی، پایکوبی، دست افشانی، وجد و سرور، شنوایی، آواز خوش، غنا، سرود، شنیدن، شنودن
سماع طبیعی: در فلسفه قسمتی از حکمت طبیعی که در امور طبیعی و آنچه همۀ اجسام طبیعی در آن اشتراک دارند مانند ماده، صورت، حرکت، سکون، طبیعت و غیره بحث کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طماع
تصویر طماع
حریص، طمعکار
فرهنگ لغت هوشیار
اندک اندک، جمع لمعه، : گیاهان پژمرده گروه های بسیار گیاهزار ها سبزه زارها روزی های بخور و نمیر درخشنده، شمشیر درخشنده بسیار درخشان، شمشیر درخشنده. لمالم. پر لبالب مالامال: نه از لشکر ما کسی کم شده است نه این کشور از خون لمالم شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاع
تصویر مزاع
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
((جِ))
نزدیکی کردن مرد با زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمان
تصویر زمان
((زَ))
وقت، هنگام، دور، عهد، مدت، فصل، مهلت، گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کره زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران اس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمام
تصویر زمام
((زِ))
مهار، عنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمار
تصویر زمار
بانگ شترمرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمار
تصویر زمار
((زِ))
نای زن، نی نواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماع
تصویر سماع
((سَ مّ))
آن که بسیار شنود (سخنان دیگران را)، مطیع، جاسوس، یکی از مراتب دین مانی، نغوشاک، نغوشا، جمع سماعون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماع
تصویر سماع
((سَ))
شنیدن، شنوایی، آواز، سرود، وجد و سرور و پای کوبی صوفیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طماع
تصویر طماع
((طَ مّ))
بسیار طمع کننده
فرهنگ فارسی معین