کشتی که در رفتن بانگ کند یا کشتی که بشکند آب را بسینۀ خود یا کشتی که در یک باد پیش آید و پس رود. ج، مواخر، منه قوله تعالی ’مواخر فیه’، ای جواری فیه. (منتهی الارب)
کشتی که در رفتن بانگ کند یا کشتی که بشکند آب را بسینۀ خود یا کشتی که در یک باد پیش آید و پس رود. ج، مواخر، منه قوله تعالی ’مَواخر فیه’، ای جواری فیه. (منتهی الارب)
عبدالله (1680- 1728 میلادی). از پیشوایان نهضت ادبی عرب و مسیحی است. وی مطبعۀ عربی دیر ماریوحنای صابغ رادر خنشارۀ لبنان تأسیس کرد. او را مؤلفاتی است در مباحث دینی و فلسفه. (از ملحقات المنجد چ 1956)
عبدالله (1680- 1728 میلادی). از پیشوایان نهضت ادبی عرب و مسیحی است. وی مطبعۀ عربی دیر ماریوحنای صابغ رادر خنشارۀ لبنان تأسیس کرد. او را مؤلفاتی است در مباحث دینی و فلسفه. (از ملحقات المنجد چ 1956)
دریای بسیار آب و پر. (آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد). و بدین معنی است که گویند: فلان بحر زاخر و بدر زاهر است. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، وادی که آب در آن موج میزند. (شرفنامۀ منیری). وادی پهناور که سیل آن را پر کند و آب آن ارتفاع یابد. (تاج العروس) ، مردم که در جوش و حرکت برای جنگ یا سفر باشند، دیگ جوشان. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، دریا. (دهار) (شرفنامۀمنیری) ، اصل نیکو و نامی. شرف بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نبات بلند. (اقرب الموارد) (دهار) ، آنکه فخریه کند. (اقرب الموارد) ، مرد شادمان. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)
دریای بسیار آب و پر. (آنندراج) (دهار) (اقرب الموارد). و بدین معنی است که گویند: فلان بحر زاخر و بدر زاهر است. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، وادی که آب در آن موج میزند. (شرفنامۀ منیری). وادی پهناور که سیل آن را پر کند و آب آن ارتفاع یابد. (تاج العروس) ، مردم که در جوش و حرکت برای جنگ یا سفر باشند، دیگ جوشان. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، دریا. (دهار) (شرفنامۀمنیری) ، اصل نیکو و نامی. شرف بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نبات بلند. (اقرب الموارد) (دهار) ، آنکه فخریه کند. (اقرب الموارد) ، مرد شادمان. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)