معنی زلیل - جستجوی لغت در جدول جو

زلیل

لغت نامه دهخدا

زلیل

لغت نامه دهخدا

زلیل

تصویری از زلیل — تصویر زلیل

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلیل — تصویر جلیل

(پسرانه)

بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

(پسرانه)

دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از جلیل — تصویر جلیل

بزرگوار، کلان سال و محترم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سلیل — تصویر سلیل

فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از زایل — تصویر زایل

زدوده، نابود، ناپدید

فرهنگ فارسی عمید

(زِلْ لی لا)

زلل. (منتهی الارب). رجوع به زلل در همین لغت نامه شود

لغت نامه دهخدا

(تَ یَ)

از مصدر زل، لغزیدن پای در گل یا در سخن و خطا کردن. (منتهی الارب). زل و زلا و زلیلاء و زلیلی. رجوع به زل شود. (ناظم الاطباء). در زلل گذشت. (آنندراج). رجوع به زل، زلل و مادۀ قبل شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از حلیل — تصویر حلیل

شوی، زوج، شوهر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زویل — تصویر زویل

جنبش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جلیل — تصویر جلیل

بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از الیل — تصویر الیل

تیره شب شب دراز و تاریک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سلیل — تصویر سلیل

تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلیل — تصویر خلیل

صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تلیل — تصویر تلیل

گردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پلیل — تصویر پلیل

بسیار دان: (ز علمی که بر خواند مرد پلیل نمودی بر آن گفته بر صد دلیل) (زرتشت نامه)

فرهنگ لغت هوشیار

نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف

فرهنگ لغت هوشیار

زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است

فرهنگ لغت هوشیار

غده گوشتی که بیشتر بر پوست صورت و دست بر آید و این غده ها را با داروهای سوزاننده از قبیل اسید ازتیک و جز آن بر طرف کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلزل — تصویر زلزل

واحد آن زلزله است کالای سبک مانه سبک سبکسر، تبیره زن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلول — تصویر زلول

صاف و گوارا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلیج — تصویر زلیج

کلید شده، سرسره لغزگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلیق — تصویر زلیق

شلیل، ماهی لیز آفگانه (جنین سقط شده) نسا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلیه — تصویر زلیه

پارسی تازی شده زیلو گستردنی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زمیل — تصویر زمیل

همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زبیل — تصویر زبیل

سرگین، انبان، خنور، کدوی کاواک که زنان در آن پنبه نهند زنبیل سبد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زحلیل — تصویر زحلیل

شتابنده، جای تنگ، دور شونده

فرهنگ لغت هوشیار

دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ذلیل — تصویر ذلیل

زبون، حقیر، خوار، پست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دلیل — تصویر دلیل

راهنما، رهبر، رهنمون

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بلیل — تصویر بلیل

باد سردی که با باران توام باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زلیف — تصویر زلیف

ترس و وهم، ترس و بیم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دلیل — تصویر دلیل

انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه

فرهنگ واژه فارسی سره