جدول جو
جدول جو

معنی زلح - جستجوی لغت در جدول جو

زلح
(زُ لُ)
کاسه های بزرگ فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زلح
چشیدن
تصویری از زلح
تصویر زلح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زلو
تصویر زلو
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زله
تصویر زله
ولیمه و مهمانی عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، طو، عرس، بیوگانی، پیوگانی
خوردنی و خوراکی که از مهمانی با خود می بردند
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، جزد، زانه، برای مثال بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملح
تصویر ملح
اصرار و الحاح کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلح
تصویر صلح
دست کشیدن از جنگ با عقد قرارداد،
در علم حقوق عقدی که در آن کسی ملکی، مالی یا حقی از خود را به دیگری واگذار می کند و می بخشد،
دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حل و فصل کردن، آشتی، سازش
صلح کردن: آشتی کردن، سازش کردن
صلح کل: مصالحۀ کامل، آشتی و سازش با پیروان مذاهب مختلف، سازگاری با دوست و دشمن، برای مثال عارفان، صائب ز سعد و نحس انجم فارغند / صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده اند (صائب - ۷۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلل
تصویر زلل
در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند
لغزیدن و افتادن
از حق و صواب منحرف گشتن
لغزش، خطا
کمی، نقصان، کم و کاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلق
تصویر زلق
خارج کردن منی با دست، استمنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملح
تصویر ملح
نمک، جسمی سفید رنگ، بلوری، شورمزه و محلول در آب که در اغذیه می ریزند و با بسیاری از خوراکی ها خورده می شود که از آب دریا و از معدن به دست می آید، کلرور سدیم، نمک طعام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ زِ)
چشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چشیدن چیزی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(زَ حَ)
زال. (اقرب الموارد). رجوع به زال و زلجب شود
لغت نامه دهخدا
(زُ حَ)
به لغت مراکش لباده و کلاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلخ
تصویر زلخ
لیز جای لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلح
تصویر شلح
برا شدن، جمع شلحاء، تیغ های تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلح
تصویر سلح
اسباب و آلات جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیح
تصویر زیح
دور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنح
تصویر زنح
ستودن، راندن، تنگ گرفتن در داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلت
تصویر زلت
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلج
تصویر زلج
لیز لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلز
تصویر زلز
نا آرامی مانه (اثاث خانه) مان دلتنگ نام آرام مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلع
تصویر زلع
شکاف گاباره (غار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلق
تصویر زلق
لغزیدن، خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلل
تصویر زلل
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمح
تصویر زمح
ناکس فرومایه، سست
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلح
تصویر دلح
نیک رو نیک رونده اسپ، جمع دلوح، ابرهای زایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلح
تصویر بلح
غوره خرما غسا، غژب (دانه ای انگور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلح
تصویر تزلح
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلف
تصویر زلف
موی سر، گیسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلح
تصویر صلح
آشتی، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زحل
تصویر زحل
کیوان
فرهنگ واژه فارسی سره