جدول جو
جدول جو

معنی زلجب - جستجوی لغت در جدول جو

زلجب
(زَ جَ)
لغزنده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). او هو بالحاء المهمله. (ناظم الاطباء). رجوع به زلحب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ زِ)
لغزیدن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زلیبا:
آردی روغن و حلوای برنجی و زلیب
مرد کاری، چوبه چنگال زنی اول بار.
بسحاق اطعمه (از نظام قاری).
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ هََ)
مرد سبک ریش و سبک گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ جُ)
کمربند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زنجبان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ حَ)
زال. (اقرب الموارد). رجوع به زال و زلجب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
شتر مادۀ شتاب رو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ لُ)
سنگهای هموار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، السراح من الحیوان... (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَلْ / زَ لَ)
جای لغزان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زلیج (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زلیج. سبک رفتن، بند کردن در را به مزلاج، یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
زلج المکان زلجاً و زلجاً (از باب سمع) ، لغزان شد آن جای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ)
چسبیدن بچه به مادر خود و جدا نگردیدن از وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ جِ)
جیش لجب، لشکر با فغان و شور و غوغا. جیش ذولجب. (منتهی الارب). لشکر با بانگ. (مهذب الاسماء).
- سحاب لجب، ابر با بانگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلج
تصویر زلج
لیز لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجب
تصویر لجب
بانگ فریاد، بانگیدن، پریشانی دریا
فرهنگ لغت هوشیار